تو اسارت آغوش آغشته به آزادی
پر داد و بیداد و دوز و دغل و دور از شادی
عجیبن هستن آدمای عادی، دور از شعبده بازی
نگاه میکنم به بازتاب حلال ماه
که داره دایره میشه روی ماهی
به بارونی که بارید یا آفتابی که میتابید
همه آیات الهی جلوی چشمم گواهی
میدن که سند فقط صحت صحبت شاه نیست
از اولم بیام بازم منم و قلک خالیم
همین درهم و دیناری که من ندارم و تو داری
اینطور چشم مردم میکشه بینمون حساری
از جنس لباسایی که میشن تبدیل به هزاری
من از هفت دولت آزاد
با اینکه پشت افکارم حبس شدم بارها
رد نشد هیچوقت این پرتو از بارگاه
با پلیدی ها میرم کلنجار باز
سرانجام تا فقط خود آغازی باشه توی دادگاه
تو برای این چرخه یه مهره ایده آلی
تابع بدترین عادات پیرو احمقانه ترین قوانین
با اینکه اگه بندازی نگاهی توی تاریخ
میبینی بوده قانونی بوده برده داری
کتابارو که میبلعید آتیش
کودک کاری که شده بازیش، بیخوابی
دروغایی که از زبونتون میشه جاری
بدون هیچ عذاب وجدانی
من از تبار زیرزمین
همون که قبل اینکه حسش بکنی زمین و میکنی
آخه صورتی که نشونش میدن کریه
برای پریدن به موجودات پلید و موشای کثیف
دنبال دلیل از الف به آ
ب بسم الله تا یا یا علی
مالیدن به خاک پوز روزای سگی
برامونم مهم نیست اگه پولدار نشیم
من قانعم اوستامه کریم یه چیز عجیب
ولی برای ما عادی ترین
یه چیز خالص
دور از این تجملاتی که دورم ساختین
یعنی دنیای شما خوبم باشه بازم انگاری یه چیزی سر جاش نیست
فقط نشستین و خودتونو باد میزنین
همش به دروغایی که میگین افتخار میکنید
خوشحالید که نقاب میزنید، همتون بازیگرید
جاده رو تله میذارید بعدش شاکی میشید
که چرا ما از رو مانع هاش میپریم
اونجا باز نیست دری
اینجا همه دعوتن فقط مراقب باشید که خاکی نشید
همین