بعدِ کُلی سوخت دادن تو سفرِ وحشت
خستگی به تماشای من نشسته بود
تویِ سرم هنوز هرج و مرجی از صدا به پا
که این بار با تمامِ قُوا حمله کرده بود
یه ابر
باردارِ بارونِ اسیدی
تو کمینِ خونههای ناودون شکسته
یه انگشتِ پیر روی ماشهی تپانچهی تخریب
که هر لحظه شاید آروم بلغزه
هرچی بالاتر میرفتم پله تمومی نداشت
میکشیدنم پائین یا هُل میدادنم؟
ارواح بهم میگفتن که کُلی آدم ام
من یادم رفت تو شلوغی کدومشون ام
کنارم حضور نیست
من عبورشون ام؟
دستم بنده به کجا تو غروبِ شونهام؟
هستیِ من آروم آروم نیستی میزائید ولی
نبودن نبودِش تو گروهِ خونم
دوباره برگشتم به خونه
همون کنجِ دورِ دورِ دور
چهار تا دیوار و سقف طبله کرده بودن
نمورِ نمورِ نمور
تابلوهای قدیمی رو کَندم
موریانههای زیرشون فرار کردند
خلوتِ من هنوز پر از سر و صدا بود
پنجره رو باز سکوت رو برقرار کردم
دفتر و خودکارم از یه گوشه صدام میزدند
بلند بلند خندیدم بدون این که خوشحال باشم
باید مینوشتم
"بنویس جنسی
بنویس جنسیت
بنویس ملی تکرار
بنویس دروغ
بفروش بنویس
بنویس بفروش
بنویس متر معیار دجال ناجی
بنویس اخبار
انکار انکار
افسار
اجبار
منتظرم بنویس بنویس
منتظرم بنویس بنویس
منتظرم بنویس بنویس
منتظرم بنویس بنویس"
منم نویسندهی بیناشر
روی در و دیوارهای دردِ معاصر
جای دندون و نیشِ دیو پاک نمیشه من هرچقدر میمکم این زهرِ خُرافه
تویِ مجاورتِ جنگِ مُداوم
پریدم توی دره خلاصه و نوشتههای من چَمدون بنده و میپرم واسهی حملِ مسافر
چند سالی گذشت از قصهی پرده و غروبم
جا گداشتم توی داستانهام گرمیِ وجودم
بود بدونِ سهمیه ورودم
بکو میکشه کدوم تهویه خروجم؟
قدم برمیدارم به طرفِ سرزمینِ وحشیِ بُرودت
شطرنجیِ حضورم
میچکه رو این کاغذها از نَشتیِ وجودم
به خونِ عشقم و کودک دستهام آلودهست
راحت رَدم رو میزنن چون پا گداشتم رو جسدهاشون
کفِ کفشهام آلودهست
تَرَکهام تخمِ خباثتِ نیاکان
نصفم به جرمِ جنایتِ نیاکان
اونی که بیخبر از دیروزمونه
من شک ندارم که فرداش آلودهست
چپ و راست چَک میباره
مینویسم از گونهی سُرخ
من شرابِ تاریکیام
مَستی با من شک میآره
نشریه چیه تُف توی چاپ
جوهرِ من شب بیداره
منم هدفِ تک تیراندازِ سُنت
ببین حمله پاتَک میآره
زنده ام به خلافِ میلِ جم با سیلِ حرف من دستگاهِ تولیدِ کلمهام
اونی میگفت نمیترسه دروغ گفت
چیزی پیش نمیرونه ما رو غیرِ ترس و چند تا شد سکته رد؟
تا جلوهگر شه چهرهی دیوی که بلعید نصفِ من
نشی گُم تو چرکِ بینِ خط
من رو میخونی از جلدِ چند؟
همزمان شیرم و خط
این یعنی شانسِ کم تو چالشام که صاف راه برم تو راهِ کج
هنوز کُلی خوابِ بد خوابِ مقابلم
کسی تعیین نمیکنه جایِ من
نویسنده بی ناشرم
که پنجه تو پنجهی دیوِ قاتل ام
همه قالبها تُهی من عوض نمیکنم این قالبم
ایستادم توی روی غولی به طولِ تاریخ
با کوله باری از زمانِ مُرده تو شورهزاری
با استخون های جنازهی مُهلت میکنم خونهسازی
بدونِ داشتنِ نورِ کافی
کتابی از دفنِ دقایق و تبعیدی به شهرِ درکِ شرایط و پمپاژ میشم از قلبِ حقایق
منم نقطهی عطفِ نمایش