سکوتی ممتد
کر کننده بود سوتِ گوش
بیرمق
زُل به دیوارِ روبرو
از زیرِ در
وارد میشد یه ردِّ خون
سُر خورون، کهنه، پر جنب و جوش
مارپیچ گونه
مرموز
احوالِ خونه، مثِ هر روز
گم
چاره
کاغذها
پاره
قهوه، قهوه
کافئینِ آواره
آینهها رو به دیوار
لامپهای خونه بیکار
کف پُرِ خاکستر
سقف خاطره بیمار
اکنون روی زانو نشست، گذشته داد فتوا
تنهایی، تنهایی، تنهایی، تنها
ردِ خون داشت قد میکشید
بوی بلوا میاومد از حملهی رعشه به پیکر
پوست غرقِ عرق
ساعت رو عقب میکشید دستِ لحظهی ولگرد
هیچ جملهای واسه دردِ دل نبود
تغییرِ شکل میداد سرکوبِ این همه نعره به دل درد
ناخوانا صفحه ی لذت
خون داشت قد میکشید تو اتاق
داغ، جوش، پُرِ دادِ حباب
جلو اتحادِ چاله و چاه
گلو بسته بود راهِ بُزاغ
کُلی حضورِ بدونِ بدن افتاده بودن به جونِ تنم
اون ورِ پُلِ اضطراب ایستاده
گردنم صاف به زورِ یقهام
یه کلاغ با صورت خورد به پنجره
گردن رو چرخوند جغدِ سرنوشت
نزولِ رسوبِ نحسی میشد حس
یه قدم مونده تا شعلهور بشه
صدای پچپچِ وِردی عجیب رقصید آغشته به سرعتِ ترس
صدتا دست معلق شد رو هوا
اشاره کردند به پشت سرِ من
برگشتم
خون شده بود تبدیل
یه هیبت
بلند قد
چهار دست
نُه تا پا
تَکیده صورت
دو تا شاخ
کرخت
لزج
بیچشم
بیگوش
بیدهن
ولی بدصدا
کی ... کی هستی؟
"کی نه، چی"
از کجا میآی، اینجا چی میخوای
"ماورای فعل خواستنام، من خودِ دارمام"
من که... من که بهت کافرم
"عه، متاسفانه نمیشه که بشه باورم"
از کدوم دوزخی؟ از کجا اومدی؟
"از کجا نه ابلَه، از کِی"
با چه وِردی، با چه سحری؟ تو کدوم جادو از دنیای غیبی؟
"من رو با خُرافههات یکی نَدون، نیومدم از غیب"
حتما خوابم، این یه کابوسه
یک بوسه از ترسِ منحوسه
"اَه، یک نگاه به زندگیت کن
تویی اون که نحسه
ببین همه رهات کردن
گُم بینقشه"
حقیقت نداره، مثلِ شومیِ خونی که جوشیده تو قعرِ سُرفهی تاریخ
پس تو هم تموم کن این اذیتهات
"دیگه نبینم که صدات رو بردی بالا، نبینم ها"
"بیعمل، بزدل، ترسو، بیجَنَم، بیرمق، بیریخت، بدتیپ، بینمک، منفور، بیاستعداد، سربار، بیوجود، وصلهی ناجور، بیرگ، بیشعور، بیلیاقت، بازنده، افسرده، بیهنر، بیبخار، گوشهگیر، بیفکر، بیسخن، بیعرضه، بیفایده، هرچی هست زیادیته، بیحرکت خفه شو فکر کردی چی حالیته؟"
خشکم زد
دیو دوباره خون شد
خزید
روی تن
و رفت
تویِ من
زدم بیرون