برای دوستِ خوبم
با همه نقصهام
باور بکنی یا نه منتظره فردام
که ما خُنکا به ارمغان آوردیم
از همین دقایقِ مُشتعلِ شبها
یه دلِ سیر چه وحشیانه خندیدیم
به کُلِ زخمهای مدفون شده
دو ستاره نوشتیم از قدرتِ زایشگری
زیرِ آسمونِ مجبور شده
برای دوستِ خوبم
تو جنگایم تنها
نگاه میکنن کف میزنن مرد و زنها
گفتم خیلی خستهام از این درگیری با رگبار
گفتی هر طوری هست سنگر رو نگه دار
زخم خوردیم از تهِ وجودمون
از نو ساختیم هر دفعه غرورمون
ما گدشتیم از جلوی جوخههای وحشت
چه مهیبِ غریوِ این لحظهی وقوعمون
برای دوستِ خوبم
تو خونه آخر
اتِکا میکنیم باز به ارتکابِ باور
تو قفسِ ساخته شده با یاوههای دیروز
چه بیمهابانه زد انزجارِ ما پر
ما اون اوجِ خواستنایم تو اوجِ بیمیلی
تو منطقهی ممنوعهی آب ما خودِ سیلایم
تو لحظه خوب
تو لحظه بد
همزمان آری و همزمان خیرایم
برای دوست خوبم
مینویسم
برای دوستِ خوبم
نوشتم
برای دوستِ خوبم
مینویسم
برای دوستِ خوبم
معنی دارند قصه ها
تو گوشِ شهر
هرچند ما نشنیدیم جز صدایِ اصطکاک
اون بیرون که همدیگه رو هُل میدن تو گور
انزوا بهایِ گزافِ ما زندههاست
دوستِ خوبم ما با خونِ اشتیاق نوشتیم
تا تبعید شدیم از جایی که نبود شکلِ ما
روئیدیم از زیرِ نارُستنیترین خاک
تصویرمون خط انداخت رو جدالِ جلوهها
پیمویدم راهها رو کرد مسیر ما رو گُم
نباشی نمیکنه کسی جات رو پُر
دوستِ خوبِ من
تو این پهنهی بی در و پیکر
دوباره جهان بیافرین از خیال و خود
تو با عشق نوشتی وقتی مهر گم شد تو مِه
هر چیزی که فک میکنی گم شد تومه
به این خمیرِ بدشکلِ زمان بخشیدیم یه معنا
ساعت تو چُرت بود
سه تا عقربه کِسل
برای دوستِ خوبم
اونجا که جفت چِشامون باریدن گرفت
بدون که بالیدم بهت
فهمیدم هنوزم زندهایم حتی با شکوهِ بیشتر
بذار بذاریم مرگ شاکیتر بشه داداش
بذار بذاریم عصیان هُل بِدتِمون جلو
تا جایی که جریانِ بودن جاریتر بشه
هر دو به دنبالِ جایگزین با حذفِ دلیلایم
ما خودِ نفسِ بدیلایم
برای دوست خوبم
مینویسم
برای دوستِ خوبم
نوشتم
برای دوستِ خوبم
مینویسم
برای دوستِ خوبم