{اینترو}
دِ بیچاره اینجا ایرانه
هرچقدر بیشتر زحمت بکشی؛ بیشتر میزنن توی سرت
بیشتر دل میسوزونی؛ بیشتر بهت انگ میزنند
آخه اینجا کشور خرید و فروشه
وزیر و میخرن؛ وکیل و میخرن؛ نمایندهٔ مجلس و میخرن
فکر روشنفکر و میخرن؛ قلم نویسنده و میخرن
[ورس یک | سانبوی]
حنجره خسته، یه فک آویزون
چشما که میبینن دیگه خط و نامیزون
چراغ امید واری کوره تو دلش
گرفته کل رنگ و بوی زندگیش خزون
میکوبید شعرش و رو ضربش با عشق
میکرد خاک وطنش طردش دائم
یه قلب پاره از درد جامعه
ولی هیچکسی نشد واسش ارزش قائل
مجبوره بکَنه دل از دیار مادری
از این همه ریا، این همه ناداوری
از این وطن و خاک، از این بییاوری
صورتهای پر ز مهر و قلبهای آهنی
بدون حامی با کلی مشکل مالی
ولی بازم راضی نیستش بیاد کیفیتها پایین
از درون خودش و سوخته از بیرون مردم و
توی دید مخاطبها وضع جیب و عالی
آرزو میکرد بود یه عدالتی کاش
بود بین ما و هنرمند یه شباهتی کاش
از اون طرف سو استفادهٔ صدا و سیما
از این طرف زخم زبونای قضاوتیوار
میدونه که تو هر خاکی باشه افتخاره
جز وطنی که تو چشمهاش یه خاره
نداره راهی جز فرار به سوی مرز
پرواز به کوه رپ، این یه اجباره
[کورس]
من پَر کشیدم و رفتم
حالا که به تهش رسیده دفترمون
اینجا قدر منو نمیدونن
پَ بهتره بریم جایی که هستنمون
با دلهره شب نشه روز
جایی که پیر بشیم واسه هدفمون
دلم تنگه واسه کور سوی نور
جلو لاشخورها خم نشه گردنمون
[ورس دو | کنکاش]
بهم میگفت: راحته، رفتن
به خودت که میای میبینی چِشات به مُهرای سفارته
بهم میگفت: شاهرگه، خون مادره
وگرنه وطن مرز پوچ و خاکی روی کاغذه
میگفت: بیزاره از ایران، دیگه جا زده
طاقتش هم ته کشیده، رسیده آخرش
اونم مثِ منه همه چیو باختتش
تو جایی که رقصیدن به ساز خوبه ولی ساز بده
لباسهاشو جمع کرده تو چمدونش
حال اون بده شاید حال همه خوبه
رفتنا واقعی، بیخداحافظین و
اون شاید دیگه هیچوقت نره خونه
نمیره زیر بار که باشه جیرهخوار
میگه دلیلی ندارم من واسه موندنم، نه
بهش میگم این یه بار بری خالیه زیر پات
میگه ولش حاجی نمیشه حرف زور نزن، نه
تو خاکی که کل آرزوهاش مُردن
آزادی میدونشه که جای خوباش گنبد
سوارها محرز، عابرها رو بردن
اول گفتن عشق کنید بعد عاشقها رو کشتن
من یکی مثِ اونم، عاقبت پشت میلهام
خونوادم اجرامو شبکه سه تو شوک ببینن
اگه شانس نیارم میشه آفست کشته میشم
اگه حق اینه پس تف به این حق
[کورس؛ ۲بار]
من پَر کشیدم و رفتم
حالا که به تهش رسیده دفترمون
اینجا قدر منو نمیدونن
پَ بهتره بریم جایی که هستنمون
با دلهره شب نشه روز
جایی که پیر بشیم واسه هدفمون
دلم تنگه واسه کور سوی نور
جلو لاشخورها خم نشه گردنمون