؛{ میرتک }؛
دشمن قلب و هدف مغز تو سرم
با کلی آرزو ساخت یه مایوس ازم
تاجایی که شک کنم به مرد بودنم
اما به قلبم قول دادم از رو نرم
نکشیدم شبیه آدمای ترسو عقب
یه جنگ ساختم از شبای حبس تو قفس
نمک طلبیدم جا مرحم
روی جای زخم رو تنم
من بودم که مرموز تر از تو باور نه داشتم مرگ اصلا
پس مجبورم کردی واسه تولد دوبارت مادر شم
باید رفت مسیر بی اهمیت به همه چی در عین حال توجه به ثباتم
اما یه حسی گفت اگه تو تمرکز تو باشم
نتیجش واسم مثل یه تنفر دو گانست
من از تو قلبم از من
اما این حسای زودگذر نکردنم از هدفم پرت
جلو رفتم از جز به جز بعد
رسیدم از جز به کل فهمیدم
هست کل دکور فقط پس من
به کل دنیا مثه شیکم ننم لگد زدم