؛[قسمت اول]؛
متنفرم از امروز که همو میزنیم
رسیدیم یه شهر ساکت گفتیم جیغ بزنیم
متنفرم از امروز که دریا پرسید
چرا جنازه ی بی گناه کرد تو سد آبتنی
متنفرم از همه شعارای سرسری
نفر بعدی که میخواد اوضاع رو بده تغییر
نفر بعدی که بخواد بذاره منجی اسمشو
میبرمش گورستون میگم اینارو زنده کن
بکشی بو از کوره ی خشم میپیچه لهیب
واسه درخواست کم باید خون بریزه زمین
صدای خفقان رسید تا ژرف آسمون
قاتل سرنوشت کاشت چاقو تو سینه حریف
ساختم قطعه ، دارم مداد با خودم همیشه چون خیالم تخته
ناله کن تو گوش باد تا فصل آفتاب
شاید اینجوری رسیدی به حقت
بکش یه پرده رو بوم سفید خنده
با کش ببندش
چون من دونم تو نوری ،نکشیدم قد همینجوری
عاقبت توی گوریم ، چرتکت قدرشو بفهمه
؛[همخوان]؛
من هرچی خوابه تو بیداری دیدم
چیه واقعی چیه الکی ؟
قرمز یا آبی ؟
بهت یه قرص میدن
من خودم نیستم خودمو از تو آینه دزدیدم
؛[قسمت دوم]؛
یه عمره بردم چون دو دست من پوچه
یه وقتایی جرزنی کردن از روی هوشه
نمیشه چیزی بهتر همه میگن راهی نیست
باید رفت و بست توشه
آدم نمیدونه بده خودشو نجات یا خاکی که توشه
بگو الان وقتی فکر میکنی به مرگ نگو یه روز میادش
نکنه واقعا میخوای بشی جاودانه ؟
از ترس نبودن یا ندونستن بشه پیر یارت تن بلورش کمونش کم
دیگه چیزی نیست با هم بکنیم قسمت
اشکفت برمشو ، نقش بهرام و تخت جمشید
همشون نصفه ان
؛[همخوان]؛
من هرچی خوابه تو بیداری دیدم
چیه واقعی چیه الکی ؟
قرمز یا آبی ؟
بهت یه قرص میدن
من خودم نیستم خودمو از تو آینه دزدیدم
من هرچی خوابه تو بیداری دیدم
چیه واقعی چیه الکی ؟
قرمز یا آبی ؟
بهت یه قرص میدن
من خودم نیستم خودمو از تو آینه دزدیدم
؛[قسمت سوم]؛
من از کناردرختا گذشتم
دستامو کشیدم به برگای شلختش
سلام به باغ فکر ! زیر آسمون شعر نوشتم یه نامه بدخط
وقتی شب تموم نمیشه خو گرفتیم با ماه
با خیلی کم نه که زیاد
حالا سخت گیری که چی شه ؟ خودش حل میشه
واسیم روز جدید خودش میاد
تو زندگیم ندید خوشی این خاک بی آب
من تو ذهن خودم انقدر خودمو کشتم
که خودم با خودم کاملا شدم دشمن
تبریک میگم
چسبوندم تمبر سیاه