؛[قسمت اول]؛
تو دوردستای من
کلمه کم میاد واسه توصیفت
عقیده کمه واسه توجیه ت
مثلی وجود نداره واسه تولیدت
همه حرفای تو دهنت فحش میشه
تو دوردستای من
فریاد دل توی سینه ت دفن میشه
تموم میشه تو آدما تفتیشت
اسیرای صلح تو همه بوی جنگ میده
بار گاری سنگین
خرت لنگ میشه
تو دوردستای من
میفهمی که چه غرق تو مسیرای فرق
چقدر داخل استخر درد میزنی یه غلت
و میبینی که تنهایی
تو گذشته مردی
تو حال سرپایی
تو دوردستای من
توی شهر دود و ابر
میون یاوه ها که کسی
حرف خالص نمیگه
میشی آسمون خراش که از ترس ارتفاعش
هیچکسی به پنت هوسش وارد نمیشه
تو دور دستای من
گریبان تو بازه
واسه پذیرایی از چنگال تیز لحظه ها
کل تاریخو خرافاتو مشتا و شعاراشو
سیاست و رنگ واسه ت میشه خنده دار
تو دوردستای من
واسه خودت یه غار میخری
یادت نمیاد که چرا داری زار میزنی
میری و گیر میاری یه طناب از آینده
تموم خاطره هاتو یه جا دار میزنی
تو دوردستای من
مازوخیسم حاد داری
کل زمینو میکنی با دیوارا پاس کاری
موافق ترین مجاور خونه ی مخالفتی
آنارشیست بی دولتی
تو دوردستای من
میرسی به جایی که برگ نداره
جایی که سادگی ازت در حال فراره
تو دوردستای من
میرسی به تهش
و میبینی که من اونجا منتظرتم
؛[همخوان]؛
تو دور دستای من
کابوس نمیبینی
تو دوردستای من
کابوس میشی
ر ن دی ، ر ن دی
ر ن دی ، ر ن دی
؛[قسمت دوم]؛
جایی که نیست اثری
از هیچ بنی بشری
از انسان حشری و همیشه تو خطری
جایی که تو ضرری
فک میکنی هدری
سری بهم بزنه اگه گمون کردی قدری
جایی که درمونی نیستش
دیگه تو هیچ مطبی
تو صف رسیدن به خودت
همیشه معطلی
آتیشی و شرری
یه روح بی بدنی
بوی خوبی دادی
حالا تا کمر تو لجنی
تو کجای اروپایی
برلین یا که لندنی
بیلو از کجا آوردی
که در حال کندنی
شاید تو عوض کردی
هنو همون دلقکی
عقاب نشون میدی ولی جلدی کفتری
حرف از جنگ فکری نزن
تو خالی از جنمی
تو دیکته شده ولی با قلمی غلطی
رندو با امثال شما ها نیستش سنمی
بیا به جایی که منم منتظرم لعنتی
؛[همخوان]؛
تو جایی که منم
کابوس نمیبینی
تو جایی که منم
کابوس میشی
ر ن دی ، ر ن دی
ر ن دی ، ر ن دی