بگو تا کی میخوای گله کنی؟
قایم شدی کنج اتاقت، پشت دیوارای بتنی
ناراحتی از چیزی که شدی
ناراحتی از اینکه هیشکی به فکر تو نیست
مهم نیست کی ای چی میگی کجایی چطوری
هر روز تو آینه به خودت میگی کسی مثل تو نیست
ولی هرطوری حساب میکنی، بازم میشی توبیخ و
همیشه بده تویی، همیشه بده تویی
همیشه بده منم که میگردم پی چاره ناچارا
حلال مشکلات هم باشم، بازم حسابم نمیکنن داخل آدم
واسه فرقی که دارم
رفتارام پس باید سنجیده باشن
راحت همینجا من پشت حسارم
توی دام هم اگه افتاده باشم
هرچی بخوام دارم تو کوله بارم
سنجیده باشد، احمق! سنجیده بودن که بد نیست
تو انگار از مسأله پرتی
هرکی هم اومد کمکت مثل من بدون مکث تو سریع جوابش کردی
بالاخره میاد بیرون از زنجیر این هیولایی که تو ازش میترسی
بهتره بشی بهش نزدیک، بشو بهش نزدیک
بحث ترس نیست، اگه ترس موثر بود
خیلی وقت پیش رفته بودم
نه از ترس هیولا توی دامم، نه از ترس خود دام، نه از ترس جونم
منتظر بهترین فرصت و بهترین وقت واسه بهترین کارم
برسم به چیزی که باید باشم، در حال حاضر ازش گرچه دورم