[کورس]
نون گشنه بود آب تشنه
پوست پاره میکرد هراسون تنِ دشنه
نور حرکت میکرد آهسته
واسه شهرزادِ شهر میگفتن همه قصه
گوشا حرف میزدن، دهنا میشنیدن
غذاها آدما رو میخوردن نصفه
بارون به زمین میگف دارم خیس میشم
گوشتا گاز میزدن دندونو با عشوه
جیبِ بزرگتر میخاست دلِ سکه
قلم موها به کاغذا میشدن آغشته
از دست قلب آروم نداشت سکته
رو اعصاب ملت میدادن رشوه
آفتاب دلیل اصلی انجامد بود
و جنگ دلیل اصلیِ اتحاد
سرا به طرف گلوله ها میرفتن مثِ باد
مُرده ها تووی تخت تووی تابوت زنده ها
بال ها پرنده میزدن دریا شنا میکرد تووی ماهیا
اتاق خالیا، نسبت به اجسام داشتن فوبیا
خودکشی میکردن که برسن به آدم حوریا
زنگ ها رگباری تلفن میخوردن
طلاها سارقارو شبونه میبردن
ستاره ها کف آسفالت میشدن لگد
لاشخورا میگفتن شیرا بی عرضه ان
[کورس]
گوسفندا سُر میزدن، آدما عر میزدن
رادیواکتیو به ما آلوده، وسطِ این دنیای وارونه
[ورس دو]
وقتی که محبت دست ها رو میسوزوند
آسمون خراش داشت فردا رو میکوبوند
وقتی کفشا رو سَر بودن سرا زیرِ پا
شادمانی داشت غم ها و میسرود
وقتی قضاوت بود شغل موروثی مجرما
پشتِ پا میخورد درست کار خرده پا
دودِ نفت میرفت توو چشمای صاحباش
وقتی آب تشدید میکرد شعله ها
وقتی بار میدادن میوه ها درخت
وقتی تشویق میشد دیده های جهل
وقتی شمع فوت میکرد زادروز مُردنو
جنین زندگی خفه زیرِ پای شهر
وقتی که عشق از تنهایی گریه میکرد
صدای هق هقش یک جماعتو نفله میکرد
برگِ بهارِ زندگی زرد
دور وایساده بودم مشغول مشاهده
درگیری تووی سَرم پُر از مشاجره
شبیهِ خفاش آویزون از سقف
یه تصمیم بود تصمیم مبارزه
میکردم زمزمه شعرامو برعکس
تا بتونم شرح بدم به زبونِ خودشون
توو دنیای وارونشون وارونه ترین بودم
یا به دست میارم یا میرم از دست
[کورس]
گوسفندا سُر میزدن، آدما عر میزدن
رادیواکتیو به ما آلوده، وسطِ این دنیای وارونه