[ورس یک]
همون روز اولی که خداوند ساخت ادمُ از خاک
سرندیل شیطان خلف اطاعت کرد نکرد جلو بشر تعظیم
کوه سرندیل ناراضی از دادن قدرت و ازادی
به بشر شایدم داشت اگاهی که باید پس میداد چه تاوانی
ادم مغلوب شیطان شد و نسل بشرُ به زمین محدود کرد
قابیل تخم جنایتُ کاشتشو برادر کشتنُ مرسوم کرد
هرروز گند هر روز گند میزد این بشر هرروز گند
انسان ناسپاس نادان کرد هر روز این جوُ مصموم تر
ابلیس طالب دنیای پر از غم و وحشت و منفورتر تر
رحم و مروت از بین رفت ابر سیاه خورشیدُ مسدود کرد
عشق و محبت زد زود یخ افسونگر مغرورتر
پشت کردن مردم به خدا کرد هردم شیطانُ مسرورتر
تاریکی مطلق ، وحشت و سرما
مردم گمراه ، راهی تنگنا
-یعنی نمیبینه بشر تورو وقتی که توی هر قدمش صدتا نشونست
بگو چرا برا انکار کردن قدرتت دنبال بهونست؟!
[هوک]
محکم سپرتُ دست بگیر زیر ضربات شمیر
خداوندُ فراموش نکن حتی اگه باشی قل و زنجیر
محکم سپرتُ دست بگیر بگو که مرد جنگی
خداوندُ فراموش نکن بجنگ روبه رو شو با تقدیر
[ورس دو]
شیطان ساکن قلبای مردم با نور تو در ستیزه
مردم تورو فراموش کردن برکت از نام تو لبریزه
وقتی که دستای چرکین سارق سفره رو کرد تاریک و تیره
وقتی برید جای تیغ پنبه رو سر تبانی قاضی و حیله
بالا رفت پرچم اهریمنُ دنیا به شیطان خوش امد گفت
شیطان همه قلبارو تسخیر کرد دلامون اهن شد
همدیگرو فراموش کردیم خشم به نفرت دامن زد
شنیدم قهقهه اهریمنُ وقتی که دنیارو اتش زد
وقتی مواد مذاب تراوش شد نمیسوختش با هم تر و خشکُ
هرکی که داشت از ته قلبش ایمان دعا کرد خداوندا شبُ صبح کن
-یعنی نمیبینه بشر تورو وقتی که توی هر قدمش صدتا نشونست
بگو چرا برا انکار کردن قدرتت دنبال بهونست؟!
طلوع کرد باز خورشید رود از یخ جاری شد
کنار رفتن ابرای تیره باز اسمون ابی شد
باز قدرت بیکرانت مثه هروز حاکم شد
مقابلت هر جنبندم زانو زدُ از عشقت کاهن شد
[هوک]
محکم سپرتُ دست بگیر زیر ضربات شمیر
خداوندُ فراموش نکن حتی اگه باشی قل و زنجیر
محکم سپرتُ دست بگیر بگو که مرد جنگی
خداوندُ فراموش نکن بجنگ روبه رو شو با تقدیر