ورس ۱
حقیقت اونه که کبوده لباش
کف پیاده رو شده مث پر قو براش
همزبون شده با زبون سگاش
میکنه لا زباله ها نون شبشو سواش
اون بچه لاله که میره رو لب راه
کودک کار
بابا که ابد
مامان فلج
شب میرسه خونه
پول اگه داشت
اونه که میکنن بساطشو جم
تش بپرسه چرا میدن جوابشو چک
مست میره خونه که کنه حواسشو پرت
درد اینه که گرفته طلاقشو زن
نه نمیدونه که چه حالیه
دلا پره سفرها خالیه
میخره مفت میکوبه زود
بسازه برج که ببینه جنوب شهر از الهیه
خوش ، بو ادکلن حاج اقاست
گمرکو لخت میکنه خالی تو گاراژاش
صیغه ها جردن
حاج خانومه کاناداس
رامونو بستن واسه اوناشه راها باز
حقیقتِ اینجا صف گوشته
لا جماعت گشنه
میشی با چک و مشت له
آقا زادهای خف و خوشکل
که بلوزشون سته با تودوزی پورشه
میشه که حقیقت مث عرق شرم رو پیشونی اونی که فروختش علفشم
میزنه کوچها رو وجبشم
بیپیچی بش میزنتت با تیزی وسط شهر
اون زنه که تا خود صبح بیرون بود
زیر هرکی ماشین خوب میروند
جون میداد زیرشون پول بکشه بیرون
خون میاورد بالا که جور شه همه چیش زود
هر ویلایی که هست رفت تو
پی ماشینا تو اندرزگو
میخوابه با سر درد شب
تو بغل اونی که باش سرگرم بود
میخوره یه برچسب روش
همه میگن که یه هرزست اون
تو خیابونا سردرگم
تو بغل غریبه ها مصرف شد
ورس ۲
پشت سرمون چه پلایی که میریخت
عملی نمیشن این قولایی که میدید
سرمون کنن چه کلاییو به زور
با صدا و سیما یا جوکای مدیری
تش میریم تو خاک یه گونی کفنه
سوریه جنگ ، سر بدون بدنه
نمیبریم هیچی از این دنیا
ریش بدون یقس مرگ بدون خبره
حقیقت بده فرجه به تو داد
گوجه به دلار
اختلاسا به تومن
میلیاردی بزنن برن نداره ب تو ربط
میشن از مرزا ملو رد
همشون یرو به نوبت
حقیقت منم لا کاغذ پارهام چرا
تکونی نمیخوره اب از اب ما
چیزی ک ندیدن این ادما به خواب
شاید مالیده پوز همه باورام به خاک