[قسمت یک]
مشکلات همیشه دونه دونه بودن
نخ کردم اونایی که روی مودِ کونِ سوزنن
منم طالبم که تویِ خونه رو تخت
بخوابم مجال نمیده زورِ پول تو زرد
از آرزوهام ترسیدم بد
غمگینم، هر فصلی زد زخم
نمیدونم چرا کم میخندم
آخه خیابونا روحیهمو تربیت کرد
تا گرم شدم یهو برگا رقصیدن
چیزی بهم نداد رپی که بهش ده سال چسبیدم
وحشی، از داخل یاغی
یه شیر بازیگر میونِ انظار اهلیتر
تو عُمق خواستههام یه ناتوانی بود
ته چاه میرفتم، با طنابی پوسیده
دنیا اسبشو با سواری خوب
زین میکرد تا روانم با زمانه روسپی شه
دلم تنگه برا بازخواست خونه
صدای بازیهای کودکیم تو کوچه
شکست خوردن رویاهام چند سال بعد
مرور کتابهای رازهای مونده
[همخوان]
جنگ تحمیلی هر روز با خودت
حتی موقعی که صلح و میخوای
شدی عاشق یه هنر بیمایه
تو کتت نمیره اصلا برج و میلاد
تکرار
جنگ تحمیلی هر روز با خودت
حتی موقعی که صلح و میخوای
شدی عاشق یه هنر بیمایه
تو کتت نمیره اصلا برج و میلاد
[قسمت دو]
استخونو میشکنه زندگی تاگ لایف
گِله میده، بالایی هرچی بگه میدوئیم
معمولا رو فاز نوستالژی نیستم
ولی، دلم تنگه برا سرگیجهی نیکوتین و
تیک عصبی، یه خشم دائمی
یه دِین به خودکارم و یه هفته پایِ میز
مردمم به رپ دارن یه فهم کاهگِلی
پس حق بده یه وقتا بشیم خسته وا بدیم
نه؛ عمرا درک بکنید، لمس کردنیه
التماس برا هروئین لمس کردنیه
از دست دادن مادرت لمس کردنیه
کمبود محبت هم لمس کردنیه
آره لمس کردنیه
تو راه درستو برو ما بد فهمیدیمش
مَرد شدم ولی اشکم میریزه
یه چیزایی میبینه آدم بعد عصبی میشه
حالا مونده به این قافله برسید
یه عمر طول درمانِ حاصلِ دلِ شیر
باید دورشو دایره بکشی
وقتی شهروند ایرانی، عابر فلسطین
[همخوان]
جنگ تحمیلی هر روز با خودت
حتی موقعی که صلح و میخوای
شدی عاشق یه هنر بیمایه
تو کتت نمیره اصلا برج و میلاد
تکرار
جنگ تحمیلی هر روز با خودت
حتی موقعی که صلح و میخوای
شدی عاشق یه هنر بیمایه
تو کتت نمیره اصلا برج و میلاد