میزنه أ روزنه نور
میده بیدار باش
پا میشن هر روز همه زود
دنبالِ کار درونِ ساختار
گاز وصل به پا و دست به فرمون هم به زور
اون تازه پلکاش سنگین میشن از
دیشب نه،دیشبش بیداره
انگار با باتری داره کار میکنه
که وقتی تَه کشید بعدش می خوابه باز
خودشو میبینه موش
شده مسخ حبس تویِ قالبِ جانداری توو قفس
دورش هم پُر أ موشای دیگست و
یه هفتست که بَد بیش از حد قفله
پا میشه،راه میره،میشینه
میسازه؛پا میشه،میپاشه
راه میره،میخوابه
چار گوشِ اتاقو وَر انداز
میکنه میشماره قدماشو
توو سرش گشته مرّدد باز
پاک میشه خندش أ رو لباشو
دنبالِ راه فرار از ماز میخونهــ
“ق” مثِ قصر،مثِ قفس
“ت” مثِ تله،توو راهِ هدف
“م” مث موث مثِ موش
برخیز و بکوش،برخیز و بکوش
“ق” مثِ غَصب،مثِ قفس
“ت” مثِ تله،توو راهِ هدف
“م” مث موث مثِ موش
برخیز و بکوش،برخیز و بکوش
میفهمه موشا رو
که تویِ چرخه ها میدوئن
توو مازا گُم میشن و دُم میدن به تله ها
عمه ننه ها،هفته ها
میگذرن و میلولن توو هم توو این شکنجه گاه و
گاهاً حرص و طَمَع دارن
چرک و مَرَض دارن
فِرز و بدلکارن که عارم نیست یه عالمه
یه عالم هست ندارن أ خدا خبر
پَ هست اوضاع قَمَر در عقرب و
بازم جهل و جَم خواب
که خواست و ساخت أ جشن و تختِ خواب
ترس و بی خوابی،جنگ و بی زاری
درد و بیماری،فقر و بیکاری که
که نمیشن حذف از این بازی
حرفم اصلاً نیست دایی
فلسفی یا این نیست یه کارِ اجتماعی
اینا حرفایِ موشه
یه موش توو آزمایشگاه
نگیرش اشتباهی
چون حتی اونا که فِک میکنن بُردن
همشون موشن،موشای آزمایشگاه
حتی اونایی که فِک میکنن گرگن
حتی اونایی که فِک میکنن فکر میکنن
حتی اونا که،میدونن
“ق” مثِ غَصب،مثِ قفس
“ت” مثِ تله،توو راهِ هدف
“م” مث ماز مثِ موش
برخیز و بکوش،برخیز و بکوش
بِم بگو چیه معنیش
چیه مرحله بعدیش
حالا که وصف وصل رأس نی
بحث سرِ عقله
سفسطه بس نیست
مسئله اصلی که مصرفِ سمی که
که میفهمونه بهت چجوری از همه رَد شی که
دوس داری بدونی چیه دنیا
وقتی توو بسترِ مرگی
ولش کن
میکردم وصفِ حالِ موشه رو
میزدم ورق گوشَشو
توش پُر از تصویر از روزای خوبن
دوس داره ببینم موشای کور هم
چون این بعد به پایان رِسَد
قلب که زِ کار افتد
میسازه قصر توو قفس قبلِ وداع گفتن
مخلوقی خودآگاههه
مشغولِ نظارته
مشکوکه به آینده و هر روز چشم به ساعته
میگذرن لحظه ها زود،میشم به آخر نزدیک
که این رویا جا نخواهد داشت میخوایم با خواب عوض شیم
میگذرن روزا و شبا
میشنون موشا واقعاً ها
میفهمن اونا آخر یا
دشمنن گوشا با مغزا
باقی میمونن بی دَرک
اونا از اسرارِ اَزَل
یا میارن سر در آخر از کارِ عَجَل
“ق” مثِ غَصب،مثِ قفس
“ت” مثِ تله،توو راهِ هدف
“م” مث ماز مثِ موش
برخیز و بکوش،برخیز و بکوش
“ق” مثِ غَصب،مثِ قفس
“ت” مثِ تله،توو راهِ هدف
“م” مث ماز مثِ موش
برخیز و بکوش،برخیز و بکوش