Sinab
Sinab & Ali Owj & Zakhmi
Sinab
Sinab & Erfan & Reza Pishro
Sinab & Elena
Sinab & Reza Pishro & Ali Owj
Sinab & Farid
Sinab
Sinab
Sinab & Ali Owj & Alibi
Sinab & Amir Ribar
Sinab &
Sinab & Sohrab MJ
Sinab & Paya
Sinab & Omid Ghadar
(اینترو)
گفتم یه چیزایی میاد میره
اون خودتی هه... خود پیشرو
(ورس ۱)
فرهاد خسته شد از این همه کندن
من نمیتونم مثل تو یار بی معرفت شم
داره واسه تو باز میزنه نبضم
سرما و گرد و غبار و میبره از تن
قلبم با ضرب لبتو حرکت کرد
بهت اسم پیشرو رو دادم لب جدول
واقعی موندیو دیدی واقعیا جون
بگو این همه که اومدن واسه چی رفتن
شاید اونا گیرندن و پی شاخ بینندن
انگشتای بی برکتو ساده میبخشن
هیچ دمی نبریدی از عاشقی کردن
طناب بهم دادی ولی برا بازی کردن
منم تو دل کوه داشتم برات پناهگاه میکندم
وقتی دیدم تو جهان امروز هر آزادی برده اس
بعضی گوشا نمیشنون تو قرارداد جهلن
سخته که بدون لرزشی سر پا بجنگم باید
بمونم کنارت نفس بگیرم
باید باهات حرف بزنم چون همش شنیدم
به سایه های ذهنت بگو فقط بپیچن
چون میخوام استفاده بکنیم از هر لحظه ای هس
(همخوان)
ما همو نقاشی کردیم
رو دیوارا اسم همو هکاکی کردیم
هرجا راهرو رو تنها میرفتیم
باعث شد روهم وسواسی تر شیم
اروم نمیشه قلبم
این هاله امو نمیشه رنگ کرد
این آدما که دیگه رفتن
ماییم تنها تو چکیده صد برگ
(ورس ۲)
از زندگی خواستم چی
آخر هرچی کاشتم چیدم
این باور و تو ذاتش دیدم
ماتش شدم و تا تهش میرم
گفتم هرچی بره میمونه صدات
نوه هاتم میفهمن چی بوده شعرات
این حرفام اینجا میمونه به یاد
اگه نباشی فردارم پیروز نگات پس
برو جلو بی دغدغه هر گامو
آروم نشد بی عربده اعصاب
تو راه هرچی میکندن برگامو
گرفتم یاد میبندن زخمامو
درد کشیدم نم پس ندادم
سردی دیدم خواستم گرمم نباشم
همه جاده ها لج کردن با من
لب تیغ بوده انگیزه حرکت برامن
امشب میشه ۲۷ سالم
ولی بم میگن میخوره پیر مرد باشم
نمیشن این لباسا دیگه اندازم
واسم مهم نیس حتی چیه اموالم
رفیق و خونواده سلامتی همشون
گرفتن دستمو تو هر سوراخ و برهوت
خدا خواسته توراه وایسم اینجا من پلوت
ما توی قصه و کتاب نشد پس تموم
(همخوان)
ما همو نقاشی کردیم
رو دیوارا اسم همو هکاکی کردیم
هرجا راهرو رو تنها میرفتیم
باعث شد روهم وسواسی تر شیم
آروم نمیشه قلبم
این هاله امو نمیشه رنگ کرد
این آدما که دیگه رفتن
ماییم تنها تو چکیده صد برگ
(ورس ۳)
آدما با هم دیگه جا به جا میشن
اونایی که هم مسیر باشن پا به پا میشن
آغشته به گناهیم ولی دستای خداییم
طی میکنیم این مسیرو واسه حالی گرم
حالی که نت میده به لحظات رنگی
توی شام آخریم با رقص پای مسیح
من جنبه هارو سنجیدمو نقشه هارو فهمیدم
اونایی که نبودن لحظه هارو از دست میدن
وقتی قدم میزدم زیر برف
همه چی سفید بودو فکر تیره تر
شرایط زندگی بودش زیر فقر
ولی خودمو کشیدم بالا با ایده رپ
یه روزی اونایی که بدمو میگفتم
حسرت داشتن مغزمو میخوردن
وقتی که تو طابوت تنمو میبردن
یه عده مردم شهرمو میکشتن
من از توی جنگا ستاره شدم
حالا هم نیومدم بشینم نظاره کنم
اونقدری جربزه دارم که بخوام اراده کنم
داستان زندگیمو حماسه کنم
من اومدم تا روی این صحنه رپ کنم
اول خودمو بشناسم بعدش تو رو نقد کنم
حقیقتو بگو حتی اگه تو رو ترد کنن
اگه بخوان ایمان بیارن بایست اول شک کنن اوجی
(همخوان)
ما همو نقاشی کردیم
رو دیوارا اسم همو حکاکی کردیم
هرجا راهرو رو تنها میرفتیم
باعث شد روهم وسواسی تر شیم
آروم نمیشه قلبم
این هاله امو نمیشه رنگ کرد
این آدما که دیگه رفتن
ماییم تنها تو چکیده صد برگ