؛[قسمت اول]؛
من زاده ی اضطراب شرق
ساکن توی اشتهای غرب
محدود به یه انحصار و سبک
محکوم به یه اجتماع و نسل
عامل گردش اقتصاد و نفت
حاصل رویش انفجار و جنگ
بانی دسته به اقتضا و شرط
حامی ام به شرط اتصال چنگ
دیده ها درگیر استعمال و ترك
بزرگا در صف ابتذال و ننگ
استتار پشت ازدحام و فقر
انحراف رشد اعتدال و شهر
تخصص انتشار و نشر
تبحر انتقام شر
تفکر انقلاب و رنگ
همینم افتضاح خلق
؛[قسمت دوم]؛
معیارام اعتماد و شک
اعتقاد و مرگ
اعتبار و شم
افتخار و شرم
ارتقا و سطح
اکتساب و کسب
ابتکار و ارز
انسانم، افتضاح خلق
بشرم، افتضاح خلق
آدمم، افتضاح خلق
اشرفم، افتضاح خلق
؛[قسمت سوم]؛
من و تمامِ جاودانگیم از قدرتم تا سازماندهیم
من قایق نجاتم بیاین شماها بهم بادبان بدین
من دنیایی ساختم چون دنیا رو تو خودم جا دادم
من آدمو کشیدم اول و بعدشم بهش بال دادم
دونستن حکمِ من بود، پذیرفتنم بهاش
من درخت همیشه سبزم، از زمستون تا بهار
خلق آدما خالق خورن اختراعامو قاتل شدن
چه نطفه هایی که تو گندیدن، وچه نطفه هایی که بالغ شدن
من و تمامِ درگیری هام، هیتلرها و فردینی هام
احترام و سنگینی هام، توی خنده هام معنی میداد
یکی وایستاده پشتِ آینه
بود از جنس متضادت
گفت مترادف رقیبت میشه
سركش میشه از سوز جاده