شروع مجموعه مکتب شب با قطعه بالابره که یجوری مقدمه حساب میشه. همونطور که از جلد مشخصه سینا داره وارد بشقاب پرنده میشه تا سفرش رو به دگرانستان شروع کنه.
این قطعه بیشتر رو این تاکید داره که مفهوم های متضاد؛ مکمل همدیگه ان و کنار هم و باهم میان.
؛[قسمت 1]؛
دنبال آمارمن...
من....كجام؟ تو بالابرم
بيا دنبالم ببينى چى كارا بلدم
چه جورى فهميدى خدارو؟
اگه نميشناسى شيطونو؟
چجورى سنجيدى خودتو؟
وقتى نميايى تو ميدونو!
ميگى جون ميبخشى
ولى نميشناسى كشتنو!
از كجا ميدونى كى دوسته؟
وقتى نميشناسى دشمنو!
اگه نشناختى فقر رو
به كدوم دارايى ميبالى؟
يا اگه بالاتر از همه باشى با لبخند نگاه به بالايى ميندازى؟
؛[همخوان]؛
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو چيه دليل بودنت؟
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو چيه دليل خوندنت؟
؛[پل]؛
مينوشى و ميبلعى و ميريزى دنيا رو الان به شكم!
بگو چيه واكنشت وقتى نوشدارو برات بشه كم؟
وقتى تو اتاق فرمانى
به كدوم فرمان گوش ميدى؟
كى وقتى حرفش به لب رفت
ساكتو سرپا گوش ميشى؟
بگو اگه ديندار باشى
تحميل ميكنى بينشو؟
اگه كافر حساب بشى چى؟
پندارى همرو ز كيش خود؟
؛[همخوان]؛
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو چيه دليل بودنت؟
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو بگو بگو بگو بگو بگو
بگو چيه دليل خوندنت؟