To White

| به سفید |

رو در رو شکل میگرفت صف آرایی چشمامون
و اون روز اونقدر غروب رو طولش داد تا یه راهی از
میون مَردُمِت وا شه، که باعث شد بفهمم تا

واسه کشور گشایی هام توو چشمات جای کافی هست

شاید از شوق تماشا کردن اون منظومه چشماته،
با یه اسم دیگه صدات میکردم که به این هوا بگم برگرد
داری آهسته میای نزدیک تر توی باغی که پر از رنگه،
همین آهسته قدم برداشتن به سفید علاقه مندم کرد

تو توو این لباس مث، ستاره ی دنباله داری و
میسازم روو زمین، ببین، که واسه ی شما چه جایی رو
این اطراف قبل تو هیچ نوری حتی نتابیده
تویی خورشید پهنه ای که تحت فرمانرواییته
با آغوشت دست به یکی کن، من رو به اون دورها ببرینم
به سبک وزنی وقتهایی بشم که روو بال نسیمم

شاید از شوق تماشا کردن اون منظومه چشماته،
با یه اسم دیگه صدات میکردم که به این هوا بگم برگرد
داری آهسته میای نزدیک تر توی باغی که پر از رنگه،
همین آهسته قدم برداشتن به سفید علاقه مندم کرد

شاید از شوق تماشا کردن اون منظومه چشماته،
با یه اسم دیگه صدات میکردم که به این هوا بگم برگرد
داری آهسته میای نزدیک تر توی باغی که پر از رنگه،
همین آهسته قدم برداشتن به سفید علاقه مندم کرد

شاید از شوق تماشا کردن اون منظومه چشماته،
با یه اسم دیگه صدات میکردم که به این هوا بگم برگرد
داری آهسته میای نزدیک تر توی باغی که پر از رنگه،
همین آهسته قدم برداشتن به سفید علاقه مندم کرد