؛[قسمت ۱]؛
خطابی به زن اجاق کور عدالت
به همه توله های لندهوره قضاوت
به هرکی تاخت به جیبات
هرکی بهت یاد داد نجنگی و ببازی بی سماجت
خطاب به روح منحوس و سرگردون
تسخیر کننده ی جسم آدما
به اونا که چاقن با حق لاغرا
دلیلای اشکای تلخ مادرا
خطاب به ملیجک درباری
به همه شته های پا میکروفون های سره کاری
به معمارای ناهمواری با دستای آلوده
به نجار سازنده ی در درمالی
خطاب به لایه های لای مایه داریا
خطاب به نشسته ها پای خاله بازیا
خطاب به پاسبون افتاده ی با ریا
خطاب به دکترای مال مالیخولیا
به صاحبای چاقو های قتل قافیه
خون مزدوری توی تنت جاریه
میاد بوی پول گوشتت از لای پای فمنیسم
شیرخواره های پست پستون هرز حاشیه
به پفیوزای مزه خور
شارلاتان با لباس پروفسور
ولی دله دزد
شیکمای پر، مغز خالی
منصب و پست
هنرا لب حوض برا موز
خطاب به اونی که سال هاست
میخواد منو رنده کنه، کنده رنده ات
تو که هیچی، صاحبت هم تقه خوره
من یه ضربم که محصول زندگی تو قلب دردم
مانع ها برید کنار که نمیدونم دنده چندم
مسموم خاک صحنه ام
برام نکن صحنه سازی
شک به رپ تو قلب ما نی
میدم کل خرج بازی
رو دیوارای فصول سرد بکنیم کنده کاری
خطاب به دلیلای این روزای زهره ماری
؛[همخوان]؛
اون روی سکه ام، وسط جبهه ام
همیشه پنهان، اون روی قصه ام
اون روی سکه ام، بدون بدعت
نیستم قابل پیش بینی، مثه سیلی
مثه سیلی
؛[قسمت ۲]؛
بدون چفت و بس در دهن رپم
وسط خطر، نمیدم کلمه هدر
مالیدم شرف به تنم
به درک که بهم صدمه زدن
بی حقوق تو این حوضه
از همه طلبه ترم
غلطه همش، ذره به ذرش
خشت اول کج، تا ثریا کج
ولی این کجیا به من یکی غلبه نکرد
غلطه همش
نمیخواستم به گَلهی گوسفندا بچرم
من با شعرم شر میکنم به پا
جنون هیپ هاپو لمس میکنم به جات
سهم پرنده ها شکار با تیره
من پروازو از تیر میدمش نجات
معرکه میگیرم با ماورای قدرت
پاره میکنم زنجیر
میذارم رو سینه سنگ
لق همه رقما، قصد عددا
اینه عوضت بکنن لابه لای شهرت
وقتی واژه ها رو باد میبره
مردابو میکشن
نیلوفر باتلاق میخره
دست و پا زدن زیاد یعنی غرق
ولی من اونم که دل به دل شاهراه میزنه
ملاک من نیست خط کشای جماعت
فهمیدم که کسی باز نمیکنه دری برا من
بهمن سایه میاندازه روی سرم سراسر
من یخو آب میکنم با ژرفای حرارت
؛[همخوان]؛
اون روی سکه ام، وسط جبهه ام
همیشه پنهان، اون روی قصه ام
اون روی سکه ام، بدون بدعت
نیستم قابل پیش بینی، مثه سیلی
مثه سیلی، مثه سیلی