؛[قسمت اول: بنیامین]؛
انقدر میریزی تو خودت که میشه دل درد
میشی استخون، لا گله سگای ولگرد
تو حمله نجارای مبتدی و خودخواه
یه تیکه چوبی که همه میخوان تورو صاحب شن
با ذهنای کثیف، ایده های چرکشون
لا دستای بی خلاقیت، افکار چرتشون
تو این راه سمباده ای قراره چی بشیم؟
پینوکیو؟ کشتی نوح؟ یا ادیسه شیم؟
رو صورتت، پیچ پیچکا چروکه
ایده های مسخرت فقط خوراک خوکه
هر شب، یه گالن بنزین خالی میکنی رو این شهر
تا صبح کبریت میکشی، فوتت
صبح میکننت توی جعبه ات
لعنت به این همه نگاهای بی دعوت
نگاهت میکنن هی، ببینن کی
مشت بعدی رو میخوری، بگن آخی! حیف!
؛[همخوان]؛
یه روزی میرسه باید جنگجو بشی
سکوت یه عمرو بشکنی بلندگو بشی
واسه آوارگی رنگای کولی تو آب
دست نقاش، هم قلمو هم اون بومه شی
؛[قسمت دوم: بنیامین]؛
مرد تا اونی که باید بشه شد
نفهمید چرا باید باشه، شد
از دست داد، از دست داد، از دست داد
اشکاشو قورت داد واسه چکوندن ماشه شد
سکوتو پاره کرد با دستای بی نمکش
صورتکشو پوشید، همون نمک پاشه شد
هزار صورت منفورو تو دلش قاب کرد
آویز دیوارای هزارتوی سرش که جاشه شد
لای این چهره ها خوابید، بیدار شد، خار شد
دار شد، از همه طلب کار شد
مطمئن شد عدالتی نیست و تار شد
دوتا دست روی گلوی تکرار شد
شد و شد، از هرچی شدنه بیزار شد
اون نیلوفر که رشد میکنه تو لجنزار شد
به هر بد ترکیبی باور نظم داد
رسیدن رو کشت ریل اون همه قطار شد
؛[قسمت سوم: فرزان]؛
روحش موند بین اون همه قطار
با مسافراش که میزدن بودنشو جار
رو در اتاقاش نوشته بود خطر مرگ
هر لحظه ممکنه که برداره کل کوپتونو آب
از مدار داشت خارج میشد این ریل
ولی ایندفعه دیگه خبری نبود از دهقان فداکار
تو ثانیه باس تصمیم میگرفت که چی شه
صدای بوق قطار دراومد بی اراده شبانگاه
سوت ممتد، گوشارو کر میکنه
دیگه از اینجا به بعد همه چی نوره و رنگ
آخرین طونلو رد میکنه میشه مرگ
چرا جهت گیری وقتی بالا میشه رفت؟
آه، مرد تا اونی که باید باشه شد
یه حس نو داد به همه باورای کهنه
مرد تا اونی که باید باشه شد
یه حس نو داد به همه آدمای مرده
؛[همخوان]؛
یه روزی میرسه باید جنگجو بشی
سکوت یه عمرو بشکنی بلندگو بشی
واسه آوارگی رنگای کولی تو آب
دست نقاش، هم قلمو هم اون بومه شی
Shod was produced by Mohammad Afzal.