؛[مقدمه : فروغ]؛
همه میدانند,همه میدانند
که من و تو از آن روزنه سرد عبوس باغ زا دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست سیب را چیدیم
همه میترسند, همه میترسند
اما من و تو به چراغ و آب و آینه پیوستیم و نترسیدیم...
؛[قسمت اول]؛
ای روزا فقط دلی میخواد دلم
کی خبر داره از این بزرگمرد؟
خوباشو نشونم نده من میخوام برم
تو این زندگی جریانو دیدم توی موتور برق
بزرگ مثل تنهایی سهراب
جا نمیشم تو این زندگی وقتی به عشق یکی مثل گوگوش غرق میشم تو مرداب
به همه چی شک کردم اون روز من
که معلم جای آقام زد تو گوشم
مخمو میجویید و گیر میداد به آدامسم
همه چی بو گوه گرفته و هنوز بعد ریدن ما دستامونو میشوریم
هرچی دلشون میخواد دستمون میدن باز میگیم گاز گرونه پس به کرسی حرفامونو میشونیم
من اینجا یه دروغ محضم, وجود ندارم
اومدم به غروب بخندم فقط
آب دریارو سرد کنید میخوام ناشیانه غرق شم تو آب
خم شم شاید یه روزی بتونم خمو بگیرم از ابروهات
غمگین تر از همیشم بهترین حس دنیا همرامه
میسازه آدمیو که هم وحشی هم رام
آلودست به شکوه تنهایی
به زیبایی اسم دختر نداشتش فروغ هرجایی
سکوت..واژه ها کم میارن جلوم
؛[قسمت دوم]؛
کل سهم من از دنیا پرواز پرنده خیالم
پشت یه پنجره بستس, نفس بده بش خستس
کل دنیارو گشت پی آزادی اما نشست به دلش حسرت
این مدرنیته لعنتی احساسو کشت
اگرم میبینی سهراب نمرد چون تو آبی غرق شد که چشمارو شست باش
پس اگه بت میگم چشم دل رودکیم
اگه آشوب پر نشاط کودکیم
یا گه شیرینی غصه های تو رگیم
خرده نگیر بم, طبیعیم طبیعیم
نخواستم بمونم یه بزدل همیشه
من پرنده خیالتم
خدایی که بت دادن خیلی وقته خوابیده من بنده بیدارتم
اینام فقط نیست چسناله های مغز یه احمق سیگار به دست
نیست فقط یه موزیک دلنشین محض, مسیر زندگیته مرد
نه یه لباس نو واسه فکرت که تنت میکنن و ژنده میشه بعدش
این خود بود بوداست عرف تو دل عرفان
زمستان خود را چگونه تحمل کردید پسری که مرد تو دل انشاش
تف به تویی که فقط رو مرگش تمرکز کردی احمق دور از عشق