Farshad
Farshad
Farshad
Farshad & Noora
Farshad
Farshad
Farshad
Farshad
Farshad
Farshad
Farshad & Soheil Sorb
Farshad & Navid
Farshad & Safir
Farshad
Farshad & Noora
Farshad
Farshad & Bamdad & Farzan
Farshad
Farshad
Farshad
Farshad
توی اسکیت قبلی که سینما باشه، دو نفر میخوان برن یه فیلمی رو ببینن، اما زن، میگه که پوستر فیلم خیلی خشنه و نمیخواد فیلم رو ببینه. مرد اون رو قانع میکنه که فیلم رو ببینه. داستان اون فیلم، داستان قتل روشنا هست.
[مقدمه]
خب داستان تو چیه
من کل سابقه تو چک کردم
حتی یه چراغ قرمز هم توو عمرت رد نکرده بودی
چه مرگت شده
یهو زنگ میزنی به اداره پلیس و
میگی یه نفرو کشتی
اصلا اون یارو کی بوده
تا اونجا که من میدونم
عکاس یه روزنامه مزخرف بوده و
همین
[قسمت اول]
تو ازدواج کردی ، بچه داری
میدونی یعنی چی پدر بودن
قهرمانِ دخترت بودن
میری توو شیکم دردا
مهم نیستش مقیاسشون
یا میله ی زندانشون
من یه بادیگارد افسرده
از روزی که دیدم تیکه های بدنِ دخترم
لای اون درخت ها
پژمرده افتاده
عکس نگیرین
کنار جنازه ی بی جونش جمع نشینین
برو گمشو کنار میخوام رد شم
اون تمام احساس و قدرت های منه
تاریک شدم
اون روشنای منه
دختر معصوم و خوشگلم
بابا چی شده
پاشو ببین تِدی بِر داره باهام میدوئه
ببین قطاره رد شد پرنده میپره
روشنا دل بابا واسه چشمات میتپه
وقتی به دنیا اومدی
برام مهم نبود
یه کروموزوم کمت
چون میدونستم از سرمم زیادیه
مهربونی ها و عشق توویِ قلبت
توویِ تاریکی معضل های من
اومدی بهم نور دادی
روشنای من
نیستی واسه کادو تولدت
نیستی واسه قصه های شب هات
منم اون بادیگارده پِی انتقام
بدون چیزی واسه از دست دادن
[قسمت دوم]
پلیس مدرک پیدا نکرد توو صحنه ی جرم
یا اثر رد پا
پشت یونیفرم دلسوزی قایم شدن مادر قحبه ها
پیدا کردم من یه انگشتر از زیر خاک
نشونشون ندادم
ردشو زدم ، ردشو زدم
تعقیبش کردم
پفیوزم اگه یه شب ترسِ تو نشم
رقص چاقو بود توو مغز کودنم
تیکه تیکه کردن مانکن ها شد همه هنرم
قتل روشنا بیدار کرد تاریکیمو
درک کردم
مرز جنون و سلامت و میزان باریکیشو
شب موعود شب تسویه حساب
لباس روشنا بغلم
رو ماشین برچسب تخلیه ی چاه زدم
لامپ خونش که خاموش شد
باز کردم درو با چاقوی چند کارم
بوی نجاست میداد
دیوارا اتاق خوابش بالا بود
طی کردم پله هایِ رستگاریمو
به دست گرفتم من نبض بازی رو
چاقوی اولو زدم توو نخای گردنش
که باعث شه قبل مرگش حس بکنه فلجه
به پشت خوابوندمش
تا که توو چشمام نگاه کنه
تختو بکنم طابوتش تا تووش استمنا کنه
قطع کردم دست و پاشو
رو صورتم خون می پاشید
میخندیدم فریاد میزدم هنوزم جون داری
سوراخ کردم ریه شو
قطع شد نفس بی سببش
بعد هم جدا کردم سر از تن بی مصرفش
[قسمت پایانی]
کار من بود
من وکیل نمیخوام
برو به قاضی تون بگو