همچو بیشه ناب اندر ناکجا
در رهایی هستیام سبز شود
گر ندایت بسپرم بر گوشِ جان
چارگوشِ تنگِ فهم، قصر شود
زین رهایی عاشق و معشوقهایم
روحمان رقصکنان مست شود
در سرایت عمر را پیمودهایم
تا که دل به ساحتت وصل شود
وای بر این عالمانِ کور و کر
کز تعصب باغها صحرا شدند
هم مِهر او خواهند، هم زور و زر
کز تکبر دیوی غرا شدند
وای بر این عالمانِ کور و کر
کز تعصب باغها صحرا شدند
هم مِهر او خواهند، هم زور و زر
کز تکبر دیوی غرا شدند
این مرام حضرت دوست نکوست
بخشندهی هر لحظه و روز به روز
این محبت بازگشت او به اوست
هر کجا را بنگرم او روبهروست
این مرام حضرت دوست نکوست
بخشندهی هر لحظه و روز به روز
این محبت بازگشت او به اوست
هر کجا را بنگرم او روبهروست