آخه فصل قمار نی حاجی
می زنی علف تا خمار شی لال شی
چاقی, جار میزنی پادشاهی
ناجی؟
بزن تا خمار شی لاشی
میدری پرده میگی گنده لاتی
هنر نیست نوشته با چهار تا فحش زوری
میخوای شعر بخونی
میکنی یکیو تو گونی
انگار کارو بار نداری جایی
کورس و شعرات لوده بازی
کلمات همش قاطی پاتی
ترویج فرهنگ ریا کاری
میگی پول داری پارتی بازی
تو جیب بابات غلت میزنی حاجی
آخه فصل قمار نی حاجی
چشاتو وا کن کور نباش داشی
چی بوده لباس تن قاضی
میکنه جنازه توی گور جانی
سعی کن یکم راوی باشی
راوی باشی
به دنیا اومدیم توی دنیای سیاه
کابوس قفس هر شبه نیاز
چهارگوشش فقط غمه
وسط نا لوتیا
با رنج میگذره
جانمونیا
تو این دنیا تنها می نویسیم از دردا
تو هی گیر بده بگو کی رو مینا خوابیده
کی رو بیتا گاییده
میشه نزد گاهی زر
میذاری پا رو اصالت با نشون دادن جیبت
حسادت تو رگا جاری نیاز به حجامت
رفاقت گاهی شیرینه
گاهیم با یه حماقت میکنی قضاوت
میبری طناب دار به جرم شرارت
مگه کرده جنایت
راضی میشی اگه بکنی اهانت
بشاشی برینی به این زراعت
روایت داستان با تو پوچه پسر اینو بفهم
اینو بفهم