پایتخت شهری که پر از اتفاقه
شلوغ مثل سابق
تهش واسه که بمیره تا بشه قصه کامل
این که بشناسیش تازه نصف راهه
پایتخت یه فاحشهست
اسیر رابطهست
میاد به خوابت شب
حشریه واسه صفر بیشتر
درگیرشن نصف این شهر
پایتخت یعنی گوشی که کره
میکنه
صدا اگزوز
ژست و پوز
حتی میکنه گدا بهت پشت
بیحس، فس، تلپ
مغز منگ، جسم کرخت
رو مردم کشیدن کرکره
گُلش تو دست جووناش میبنده نقش
با یه مشت خزعبل میشه گوشِ بیننده کر
خوشحالی ممنوع، هوشیاری سرکوب
میمونه چی؟
پایتختی که خوشکله از دور
میببنیش میگی چه خوشحاله
اَ نزدیک چش و چالش
کردتش بدترکیب
نویسنده هاش حتی نمیکنن خط خطی
همه میخوان باشن ساکنش
هویتو بدن با شهر خاتمه
صادره از تهران
اونجا که ریش و پشم
میشه چیره تهش
هر روز تیره میشه تیره تر
از بیرون یه جوون از تو یه پیرمرد
تفریحاش خوش طعمه
حق داری بگه گشنمه
همه تو قالب روشن فکر
ظاهرِ متفاوت، باطنِ مشترک
پایتخت مثل یه کارخونهس
نگهبانیش باتوم دست میگیره
چون دیدش مثل هوا آلودهست
کوچه ها مارپیچ
خونه ها چنبره
زدن لا ماها
میگن اینا رو نگو
در میاد طرف بالا خواه
هرکی از خونش ساخته بن بست
ده سالش هم لات و گندست
دیر جنبیدی جاتو پر کرد