؛{قسمت اول: تهم}؛
بگو به من بگو به من
حالا که میدونی دارم میرم
بگو به من بگو به من
حالا که میدونی دارم میگم
بگو حقیقتو سریعتر و ازم سریع رد شو
اصاً ولی نپرس عقیدمو
که از اولین برخورد تا به حال همینمو
میدونستی میدونستی میدونستی
نکن انکار نبود اجبار نبود
نبود اجبار نکن انکار
نکنه کار نکنه انکار نکنه
میترسی نمی بینی کجاس اشکال
میدونم قلبت شکست وقتی بستم درو
میدونم ترسیدی فهمیدی خستم أ تو
اما خندیدی هرچی گفتم نمیام با تو
نفهمیدی وقتی گفتم ببین کارا تو
؛{همخوان: مهتا}؛
تو گفتی با منی با منی
تو مثل یه باوری بالمی که خواستمی
خاص ترین و آخرین کامَمی
بگو تا آخرش با همیم
تو گفتی با منی با منی
تو مثل یه باوری که مالِ منی که خاص ترین
خواستمی و آخرین کاممی
بگو تا آخرش باهمیم
؛{پل: مهتا}؛
نمیدونستم که از سرنوشت میخوره چه جوری رقم
گفتم نوشتن از اول همه چی و جهنم نبود
و توو بهشت قدم میزدم با تو، اما بالمو بستی
یادت رفت که من فرشتتم
که شد دلت از سنگ و دلمو شکستی
خاموش کردی توو دلِ شب عین شمع منو
؛{قسمت دوم: تهم}؛
پروردگارا باش شاهد که من در بند عهدم
بگو به رحمتت صبر که در نبردِ سختم
که گر گذشتم ازش
بودم به فکر بختش
چون نداشت
چون نداشت خنده به لباشو
نمیدید که چرا تاریکه دنیا واسش
تاریکه دنیا واسش
با خود بود قهر و پُر از جنگ و پُر از درد و گذاشت
جاری شه تند داد و خشم
جاری شه تند آه و اشک
و به بن بست برسه هر مسیر، هرکسی
عاری از هر شور و شوق و هوسی
بعد از این نمیشه موند هم مسیر
بوسه یِ آخر و شروع پس روی
میدونه نیست دشمنی
حتی اگه دست ندیم
خواستم براش بهترینته بهترینته
کاری کنی که
این جهنم براش مثل یه بهشته برین بشه
؛{همخوان: مهتا}؛
تو گفتی با منی با منی
تو مثل یه باوری بالمی که خواستمی
خاص ترین و آخرین کامَمی
بگو تا آخرش با همیم
تو گفتی با منی با منی
تو مثل یه باوری که مالِ منی که خاص ترین
خواستمی و آخرین کاممی
بگو تا آخرش باهمیم