چشمامو باز کردم
دیدم که پاییزه
دیدم هنوز قصه ام
سرد و غم انگیزه
چشمامو وا کردم
دیدم هوا سرده
دستام تب داره
پاهام یخ کرده
میلرزم و تنها
تقدیر من اینه
یکدونه هیزم نیست
اینجا تو شومینه
هی با خودم میگم
گم کردی روزاتو
از شاخه افتادی
لعنت به من با تو
لعنت به من با تو
لعنت به من
بارون زد و کوچه
حال و هواش بد شد
بلوار بارونی
از تو چشام رد شد
لعنت به این پاییز
لعنت به این سردی
اصلا چرا امروز
چشماتو باز کردی
چشماتو باز کردی
چشمامو باز کردم
دیدم که پاییزه