در این قطعه، به وضوح میتوان خشم فرشاد رو حس کرد… خشم نشأت گرفته از طرد شدن و تحقیر شدن توسط جامعه. اما او همچنین به این موضوع پرداخته که هنوز هم در تلاش برای ایجاد تغییر در جامعه ی رو به زوال اطرافش هست و اگرچه باور دارد که این یک امید واهی است اما پا پس نمی کشد، چرا که تمام پل های پشت سرش خراب شده...
؛[قسمت اول]؛
من از دیار دوری میام
و طوماری تو منه
حال مسیر سفر
توی طولانی بودنه
همسفر
کلمهایه که شده گم
لحن تمسخرتون
نشون پوشالی بودنه
کسی نبود
وقتی از قطب نمای طرد فهمیدم
خلوت آشیونمه
کسی نبود
وقتی لای اهرمای ترس
فهمیدم وحشت خالی بودنه
من از دیار شوخیا و طعنههای جدی
دیار مرگهای لحظههای حسی
دیار سوخت دادن پشت وفاداریام
تزیین شدم با روبان مشکی
خالی از سکنم
هرجا نفهمنم
همونجاست وطنم
پر جنگ و جدلم
طعم گند صبر از برم
کشفو بلدم
هنوز تو گذشتم بد معلقم
عاری ام ازت عاری ام ازت
من روی طنز امیدواری ام
فقط توی خرابه های این دل صاحب مُرده
پی ساختمون سازی ام فقط
شعر خوبه چون حال شاعرا بده
نسبت آب به این ساحلا کمه
باید توی حیاط خلوتم یکم آب بسازم
از هیچ ساختن شاعرانمه
با دلم کوبیدم به کوه دنیاتون
که الان یه جهان روی سر من خرابه
کبود بودن تو مسیر بومم
قدر یک دنیا خشم ازتون ربودم
پلی باقی نمونده پشت سرم
نمیشه نرم
بی فایدست موندن
هرچند یخ زده سراسرم
بخشی ازم جون داده تو قدیم
سوگوارشم تا ابد دلتنگ
؛[همخوان]؛
منم نُتِ سیاه
حاصل چنگای تو
خطری ترین نور تو شب های تو
منم نُتِ سیاه
میون سکوتای چنگ
حماسهی سرودن سرودهای جنگ
منم نُتِ سیاه
حاصل چنگای تو
خطری ترین نور تو شب های تو
منم نُتِ سیاه
میون سکوتای چنگ
حماسهی سرودن سرودهای جنگ
؛[قسمت دوم]؛
دست نکشیدم از ادامه
سعی تو قتل عام خنده هامه
عادتمه شلیک گلوله هاتون
جلیقهی باور تن لحظه هامه
من
کشیدم ریاضت تو این همه سیاست
شدم خم واسه تف رو میز ریاست
کودک درونم باهام قهر زیاد از حد
درد خیالی نیست اگه ناراحته خیالم
پشت لقمه های آماده بردگیه
دم گشنه های سربلند گرم
زود به ملکه رسیدن کار بندگیه
دم پیادهی سربلند گرم
واسه شعله ور شدن باید بدی سوخت
بیاری دووم تو جوب لا لجن با آدمای شوم
جوری پاره بشه روحت، نشه دوخت
دم همه مفردای عالم گرم
ابر آسمون لکنت
باریده رو زمین حرف
همه خیس و مست
من درونم هرج و مرج
ولی با نظم نشستم تو کمین برف
حریف من نمیشه چهارتا چنگ
من خدای اثرامم
یه تیکه از وجودمو توی همشون دمیدم
ردی خردادم
غایب شهریور
توی آزمایشگاه سرنگای آلوده
بیخیال نتیجم
مهمون من باش
دعوتت میکنم به فهمیدن غلط
به رشد کردن با هرس
مهمون من باش
فهمیدن فرق بین ورزیدن عشق و با هوس
بدون نفس
تو خلافت دود میشه لای کاغذات
من خود خلافم که دود میشم توی شعر باورام
زاییدهی رحم شعاری
بیا بازم چنگ بکش
روی تنم چون
؛[همخوان]؛
منم نُتِ سیاه
حاصل چنگای تو
خطری ترین نور تو شب های تو
منم نُتِ سیاه
میون سکوتای چنگ
حماسهی سرودن سرودهای جنگ
منم نُتِ سیاه
حاصل چنگای تو
خطری ترین نور تو شب های تو
منم نُتِ سیاه
میون سکوتای چنگ
حماسهی سرودن سرودهای جنگ