بده دستات و به من تا باورم شه پیشمی
میدونم خوب میدونی تو تار و پود و ریشمی
تو که از دنیا گذشتی واسه یک خنده ی من
چرا من نگذرم از یه پوست و خون به اسم تن
تو خیالمم نبود دوباره عاشقی کنم
ممنونم اجازه دادی با تو زندگی کنم
نمیئونم چی بگم که باورت شه جونمی
توی این کابوس درد رویای مهربونمی
با توپرم از شعر و ستاره
بی تو لحظه حرمتی نداره
این خدا بوده که تونسته گل عشق و بکاره
وقتی حتی پیشمی دلم برات تنگ میشه باز
عشق تو تو لحظه ها حادثه ساز و قصه ساز
به جون خودت که بی تو از هستم سیر میشم
به خدا نمیدونم چی میشه اما بد جوری گوشه گیر میشم
ممنونم که بچه بازی هامو طاقت میکنی
هرچقدر بد میشم اما تو نجابت میکنی
هرکجای دنیا باشم با منی و در منی
نگران حال و روزم بیشتر از خود منی
با تو پرم از شعر و ستاره
بی تو لحظه حرمتی نداره
این خدا بوده که تونسته گل عشق و بکاره