[متن آهنگ «خلاص» از آپریصا]
[قسمت یک | خط و نشان]
اومدم واسه نبرد با تمام قوا، میطلبم حریف
هرچند که اعیار شما بیهمه چیزها نمیخوره به بیف
کردین با زور زَر در معرض انظار عموم شوآف رو شیاف
صرفاً به نیت برانگیختن احساسات اقشار ضعیف
کدومتون داره وجودشو بگیره قرار مقابل من؟
در میارم دَمار از روزگارتون یه تنه، هرز مذهبهای مطیع امر
از دَم کردین یه کله بلوف رو بغل؛ تو قاب میگیرین رخ خلاف و خطر
آلتم تو حوزه استحفاظی که شما کونها بکنین توش اسلحه حمل
مُدام میکنم از فرط خستگی پشت دستمو داغ تا چشمام بسته نشن
به تدریج این روند شد دال بر اینکه تبدیل بشه در شب مدادم به مشعل
من به لطف ثمرهٔ سکوتم در برابر هتک حرمت سر به زیرم
ولی ایندفعه استثناً میخوام بهتون بیپرده بپردازم مفصل
منو زایید ننهام وسط بلوکی که ازش سالم نمیکرد عبور عابر
بزرگ شدم لا بیافسارهایی که میکردن بعدِ آف سریع، با افسری حفظ ظاهر
تنها درخشیدم زیر سن قانونی در نقش یه سر سیاه مهاجر
چرس زدم با پناهجوهای افغان، کف رفتم با عربهای الجزایر
باکی نیست اگه مرگ به مصافم بیاد الآن، من به همه خواستههام رسیدم
نمیدم جواب سلام یلهایی رو که جواب سلام شما رو نمیدن
مسکین معشیت میشد مانعی خواب، اثاثیه فروختم غذا خریدم
قاچاقی به دنبال یه چار دیواری مرزهای اتحادیه رو دریدم
من یه قطب جدیدم، نه زیرزمینیام، نه جریان اصلی
میبرم زیر سوال رزومهتون رو با یه اجرای زندهی غیررسمی
نظام واسه اینکه شما دیده بشین، ما رو کرد تو رسانه ممنوع التصویر
اگه عیال قَیِمتون آزاده؛ من ترجیح میدم داوطلب بشم دستگیر
[قسمت دو | سفر]
من با کسب اکثریت آرای ادبی به دست آوردم جناس تام
بسیج شدن تمام خلق به قصد برانداز کردن سلطنت شاهبیتام
مفاسد به دنبال متقاضی میکنن تو صفحاتشون عرض اندام
خفه نمیشه صدام با صدا خفهکن، من فاتح ستیزم، ختم کلام
بهم میگن حرفات نمیاد به ظاهرت، نیستی شبیه فردی که سختی کشیده
باطنِ من انبارِ مهماتِ جنگِ اعصابِ کودکِ درونم فهمیده
هنوز نشده پشت لبم سبز ولی نصف موهای سرم سفیده
تو جوب افتاده بودم الان اگه نمیکردم غمهامو تبدیل به قصیده
من خوش ندارم هیچ احدی به خاطر ذکاوتم ازم بسازه بُت
محصولاتتون مستمر مشابهن، من اینجام تا ایجاد بکنم تفاوت
قَطورتره دفتر شعرم از کُتُب درسی قضات دیوان عالی
کسی که برا تو پشت میز کُت تنشه؛ سرمیز محفل ما میشه کُت
شده کساد بازار سارقین ایده، زدن همه تو کار قطعه رباعی
خستهان از بیاعتنایی؛ میکنن در پوشش هنر توجه گدایی
بدل شدن شبکات اجتماعی به محلی برای عقدهگشایی
چون جا جَلدِ بلندپروازها، کل بودجه شده صرف ساخت ضدهوایی
من تو هیچ حیطهای، غیر از تعرض از پشت، به حسدورزها ادعا ندارم
فارغ از عناوین آدمها، به همه به یک اندازه احترام میذارم
تو سیاه زمستون با یک چمدون وسط خیابون آواره بودم
جارو زدم جیبمو یه قهوه خریدم تا با گرماش دستمو گرم نگه دارم
با این اوصاف تو خودت تو چی دیدی که هوس کردی بکنی جلوی من علم قَد؟
میبرمت یه وری طوری از بین که با میکروسکوپ هم رویت نشه تَتَمَت
اصلا نیازی نیست شخص برات، بیام دستور میدم خودت خلاص کنه خودتو
وقت خشونت جا بچهبازی نیست، بچهبازه هرکی بهت بکنه مُحبت
[قسمت سه | معجزه]
در این مقطع، اضافه کارهای ضد هنر شدن خیرین مدرسهساز
وسط سرخوردگی، تارِ شکسته صداش شنیده نمیشه تو مدرسه ساز
غلظت یک قطره خون ناشی از چشمزخم برطرف نمیشه با دریا نفاز
من نیستم در دسترس رو حالت پرواز، اگه بگیرنم میدم رد تماس
تو شما یک شکاف شکوفاست، مابین اصل و شخصیتی که پشت میکروفونه
نمیشه این خلاء با خودستایی پُر؛ شهرت سرپوشه، کاربردش مثل پله
این یعنی به ظاهر بعد از ارتکاب به جُرم، زندان داره تو رو یه مَرد میکنه
ولی در واقع بعد از ارتکاب به جُرم، تو زندان تو رو داره یه مَرد میکنه
حق دارین اگه بخواین بعد از این قطعه خودتون رو بیتفاوت جِلوه بدین
بدیهیه متواری بشه از جِدال با یه اَبَر اعجوبه عقل عقیم
مخاطب بها نمیده به آثارتون چون از دَم یه دَم حرف مفت میزنین
الان نصفتون نداشتین رسمیت اگه غیرقانونی نبود سقط جنین
باید شکید به شعور بشری که مدعیه در حد من مستعده
رپ جا تجارت نیست ولی فقط مونده باسنتون رو بذارین مزایده
طرف همه اِتِراشم بفروشه باز نمیتونه حق فیت منو بده
شانس آوردن من ایران متولد شدم رپرهای ایالات متحده
من از تیمم نمیذارم مایه، کفاف همهتونو میده خایهی خودم
هرچند هنوز هم دچار ضعفم یکم، بارها به مو نرسیده پاره شدم
تحت تعقیب شد تموم تمامیآتم، نفسزنان رسیدم به آخر خط
دیدم لب درهام نمیتونم در رم، اگه من نپرم خوارج میدن هُلم
تصمیم گرفتم بکنم مقاومت، پس جا عقبنشینی رفتم تو دلش
قرص کامل ماه نظارهگرم بود در تمام مسیر، همانند یک چشم
کوبیدم سنگ مزارم رو به سینه، خوندم اشهدم رو با صدای رسا
رفت معاندم نشونه قلبمو، گلوله کمونه کرد سمت قلب خودش