[قسمت اول : میرتک]
انقد کشیدم کلافم خلافم درده
این درد لعنتی برام هم درده
تافته ی جدا بافته سوا از همه
ساقی سنگین دستش
خیلی جاها خرابم ﮐﺮﺩ
از دید بسته البته
غمگین و خسته هر شب له
و اتاقی که میﺩه به فضای ترسم شکل
سیاهی میباره از چشم انگار
وقتشه بسته شن پلکام
تا خرخره تو لجن عرق
تگری میزنه ﺭﻭم روحم هر شب
میخواد بزنه بیرون جونم از لب
ﻣن تو ﺭﻭیای ﺍﻋتیاد بعد ترک دنیام
وقتی که دورم شده کلی جونور جمع
محکوم به زندگی تکراری
[قسمت دوم : فرزان]
انقد کشیدم کلافم کرده خلافم درده
سهم برابر پشم ساقی ناب تریناشو سوا کرد
برا من تا بشم تنها تر و سر در ارم از حس
برا نفس برا هدف برا قدمای گنده روی سطح شهر قلب زخمی ایی که با خونای چرک باید ذره ذره پر شه
هه تو این مملکته گشنه
همه لب مرز مرگ
خنده منده غدقن
شهر من یه شهر فرنگ که همشون سر گنج دارن جنگ
کلی فاصلس از یه حرف تا عمل
عزرائیل آن تایم پس سر وقت باید رفت
کل روزا هچل هفت
گنده گوزا با عرق
فویل دودی زر ورق
با این همه بازم جرممون هیچ فقط درد
خودمونیم همم خر شدیم
نه صبر کنین بازم هست
اما اگه بگم میده کار دستم
من کارو دادم دستت پس خودت بفهم لامصب