کلافگی نذاشت برام حواس
همه کارات اداس
کلا رفتی نیا
هرچی بودش دادم الان به باد
ببرتت به خاک
نمیکنم پیدات
کلافگی هرچی بودش از بین برد
ولی دردت موند
نمیبینم الان فقط ردتو
گم میکنم الان همه وسایلو
برعکس تو
کلافگی کل روحمم گرفت
دورچی نمیتونه اوورم بده
نمیمیرم جای تعجبه
هرچی میخواستمو از دست دادم
خودم انگار از قصد خواستم
تا ببرن دست بردارم
الان نمیتونم دست بردارم
فقط مونده رسما واسهم
هدفای سمی که داشتم
کلافگی هرچی داشتم ازم گرفت
منم دیگه نمیدمم خیلی کشش
هرچی بودش میگم بهش بده بره
نمیمونم، پا نمیدم به این طلسم
کلافگی روحمم گایید
نمیتونم پیدا کنم راهی
میدونم بدجور تنهایی
بگاییها واسهم هرجایی
هنوز میده علف بد کام دیگه
دورچی هنوز بد حالیه
فقط خوردم الان از قصد حرص
که از دستت من دادم
به هم نرسیدیم ما آخر
کلافگی الان همه چی رو از بین برد
من میگم ای بابا پس که اینطور
میگم سریع کام بگیر ردش کن
کلافگی برام نذاشت حواس
نذاشت عصاب
کلا بگاست زندگیم، کلا بگاست
همیشه براست، همیشه برا
یه روز پرت میشم اَ این تراس
اَ اینجا راه به همیشهها
حرف نمیزنم با غریبهها
سریع میدم تغییر راه
نمیدم به هر خری پا، به هر خری راه
قفلی زدم رو نور ماه، رو نور ماه
هنوز مونده که راه
دورچی
کاربازی