از هر طرف رفتم
هرچقدر تلاش کردم
در آخر
هیچ بود…
از دستم در رفتن
شمارش ثانیه هایی که
سراسر
هیچ بود …
هیچ بود و من نبودم
هیچ بود و تو نبودی
هیچ
حتی بعد مرگ
درونم میکشه نفس
هیچ بود و هست هنوزم
هیچ صداییه که از درونم
هیچوقت نزاشت بترسم
اومد پیشم
گفت خواستی برگرد خونت
به هیچ…
من از خودم خسته ام
تلف شد هر لحظه ام
تنم در از زخمه
تنها ترم شدم از قبل
اما دیگه کافیه
اشتیاقی به باقیِ راه نیست!
این یه بازیِ تکراریه
بسه کافیه
تش بگا میره هر چی ساختی
باز هیچ…
از هر طرف رفتم
هرچقدر تلاش کردم
در آخر
هیچ بود…
از دستم در رفتن
شمارش ثانیه هایی که
سراسر
هیچ بود …
هیچ بود و من نبودم
هیچ بود و تو نبودی
هیچ
حتی بعد مرگ
درونم میکشه نفس
هیچ بود و هست هنوزم
هیچ صداییه که از درونم
هیچوقت نزاشت بترسم
اومد پیشم
گفت خواستی برگرد خونت
به هیچ…