؛[قسمت اول]؛
بخوای نخوای میگذره ثانیه ها و مثل الکلن که میپره
آیینه میبینی موهام هر روز اَ روزه قبل سفید تره
من از اون فراری تو از این فراری
خبری از رفیقای تو رگیت نداری
شده اَ ته دل بخوای از فردا پاهاتو رو زمین نذاری
خلاص نه اعصاب مونده نه حواس
ولی خُب نگرانِ من دیگه نباش
اینجا برا من سنگینه هواش
پس عطاشو دادم به لقاش
چون نمیارزه به سردیِ شباش
تو هم از من میشنوی اینجا نمون
اینجا از دور قشنگه نماش
؛[همخوان]؛
زندگی یواش ، انقدر زرنگ نباش
زندگی یواش ، نه اصلا تو هم واسه از ما بهتراش
جماعت کلش حراج
تازه فهمیدم زندگی چیه
شیطون توی جلد کی میره
ببین اینجا کسی منتظرت نمیشینه
زندگی اینه ولی اون که فهمیدش
هیچ موقع به دل نمیگیره
نگران من دیگه نباش
؛[قسمت دوم]؛
دود شدم رفتم هوا ، اون بالا نشستم تنها
چیزی نمونده از قبلا ، تو تاریکی مونده یه لبخند برام
فقط نه جنسِ سنگم نه آدمم ، نه خدا ترسم نه کافر
مشکلا از حدم فراترن ، پس خودم به بختم حراج زدم
گوه زدم به هرچی بود اونی
به روزایی که منو عین سگ میدوئونی
وقتی که همه تسلیم پولیم
تو این اوضاع که درگیر هر کی یه جوری
به جز پنجره کی اشکامو شنید
جز این چاردیواری کی مستیمونو دید
یکی نپرسید خرت به چند من
که پروانه شم دور و برش بچرخم
هرکی رسید زدش به قلبم
سرم به سنگ خورد سرت به قبرم
بریدم از همه رفیق ، نشون دادم پرچم سفید
به زندگی ای که همه منتظرن بری
بودنو از نبودنت بفهم
زندگی یواش انقدر زرنگ نباش
زندگی یواش ، انقدر زرنگ نباش
؛[همخوان]؛
زندگی یواش ، انقدر زرنگ نباش
زندگی یواش ، نه اصلا تو هم واسه از ما بهتراش
جماعت کلش حراج
تازه فهمیدم زندگی چیه
شیطون توی جلد کی میره
ببین اینجا کسی منتظرت نمیشینه
زندگی اینه ولی اون که فهمیدش
هیچ موقع به دل نمیگیره
نگران من دیگه نباش