[قسمت 1]
خالی بود پشتم من همیشه
هیچ وقت انتظار نداشتم از بقیه
تو این دنیای پر نامرد
فقط فهمیدم که مادرم مردترینه آره
از خیلی چیزا میره حوصلم سر
من مهمون گلوم کلی بغضه هر شب
بدجوری خستم از این حال بی حالم
از اینکه خیلی وقته میارم هی پشت هم بد
ندارم من دیگه چیزی برا باختن
گذشت و حل نکرد هیچیو زمان واسم
میدونی حتی نمیتونم اصلا خوش باشم الکی
یه جورایی کردم به دردام عادت
همه چی هر روز برام میشه بد و بدتر
یه روزی کلی توقع داشتم از خودم من
ولی الان خبری از هیچی نیست
و نمیدونم برا حال خوب چقدر صبر کنم تش
[قسمت 2]
خودمو تو خودم کوبیدم هی
خوش نه ولی زود میگذره
تنها دلخوشیم اینه که هیشکی نمیدونه
چقد دلم گرفته و غصه تو سینمه
کلی اینور اونور شدم صبح نه
شد و فکر میکردم دِق میکنه اما ذوق کرد و
گوه زَد، به زندگیم و با رفتنش کاری کرد اون
بدجوری ببازم من هرچی که بُردم
هی، آرِزوهام دونه دونه رفتن به دَرَک
دیدم همه از من، منم از همه زدم
اونی که نداره حالِ توضیح
اونی که همیشه توی جمعا کم حرفه منم
همه چیو یادمه من
اگه بد بودم اوضام میشد شاید بهتر
برا آروم شدن از قرصام کمک میگیرم
یه چند باریم رفتم تا لبه مرگ
همیشه انگاری یکی میزنه تو مغزم غر
جای جیبم داره میشه چوبخطم پُر
یه چند وقتی میشه الان خوشحالی
که هیچی حتی ندیده کسی اصلا پوزخندمو
من فکر نمیکنم به جبران اصلا
دیوارا از مشتام خستن
میکشم هرچی که دستم بیاد
یه جوری که یادم بره کجام هرشب
نفهمیدم من چجوری بچگیم رفت
انقد واستادم پا رویاهام تا ته کشیدن
خواستم ابرو خم نکنم خم شد کمرم و
دراز نشد سمتم دست هیچکس
سجادی