[متن آهنگ "قند" از شمرونی و صفیر]
[ورس]
دکمه ی پیرهن ، شکاف مادگی رو ول کرد
دل تو دل نداری نگه میداری گنج
این همه زینت ، داره فریاد میزنه ثانیه شمار سینه ات
به کجا هجرت کردم من بی کشور
بوی وطن میشنوم از دهنت امشب
تو عریان من آسوده ، تو عریان من آلوده
داروی همنشینی خوردم گل و خار بی راه بوده
شاید عشق بود همو کم دیدیم
یا نظر بازی بوده و جنگیدیم
شاید هم با پول اینو خریدیم
یا تاق (تاخت) میزنیم و چیزی سر میدیم
قرص و بی روح
نگاه میکنی بوسه رو رو گلوت
گلدوزی کن قبل از اینکه منو قربونی کنی
سادگیتو عشق است تو
برای من سوره صلحو میخونی
دلم میخواست هم جنست باشم بفهممت
اشک باشم برقصمت
لب باشم بخندمت
مرز باشم بگردمت
میترسم بگم نشه
این شعر از کجا نشونه رفت سینمو زد
کلمه مصرع بیت بیت
فواره زد
لی لی میرم با انگشتام میون هوای نفس
در رفت و اومد و شدی که برسی به سمرقند
تو دل آب میشی شیرین و ترش ملس تلخ
شوریدهگی نخ نما هم منم من
آویزه تن بی جونتم
لامصب چقدر قشنگی
به کدوم دین گرفتاری خداتو بپرستم آخه
بین دو تا هیچ ، گیج
چرا این بودن همیشگی نیست
چرا؟ چرا این بودن همیشگی نیست؟
فقط تو باشی ، فقط من
فرو میریم تو هم تو خیال هم که تخته
یه تخته کمه که سیاهیش روی ماه نگرفته
به عمق هم سفر میکنیم مقصد
مهم نیست چون مبدا
جاییه که تو هستی از چی بترسیم
ها ؟از چی بترسیم؟ چیزی نیس
چی چی نه نه ، از چی بترسیم؟ چیزی نیست
دکمه ها فرار از حلق جا دکمه
پیرهنا فرار میکنن تا دیدنا