ولفگان :
رسیده وقت گفتن حالا از چی بگم
ثانیه رو شمردم رسید وقتى چه کم
همه ى احساس من تبدیل شد به خشم
روزگار گفت بد بیار تقدیر گفت به چشم
اونهای نعلتى معنوىاتو باد من داد
از بر بدی هر کی میرسه به فریاد
معلم انشاء گفت علم یا ثروت
بهش بگو هیچکدوم فقط نباشه منت
زندگی یاد من داد چطورى باشم قوى
قاعده ى آدما یه چیز فقط برترى
وقت زیبایى بینایى من تقویت میشه
با بچه هر جور تا کنی همونطور تربیت میشه
بچه ى دزد بلاخره به بار دزد میاد
جونى مثل من خوب یه کار مزد میخواد
دیگه عادت شده به ما فخر فروختن
تو آتیش حقارت چه سخته سوختن
به محض دوختن دل به کسى
باید آماده کنی خودتو واسه بی کسى
باید مرحى باشه واسه زخمام
واسه من همین کافیه که شبها
با قلمو کاغذ مأنوس بشم
دست به دعا بر می دارم وقتى مأیوس میشم
معلوم نیست که من تا کى زنده هستم
چشم به راه چشم به در منتظر هستم
کروس:
تاکی حسرت عمری که رفت
تاکی این زندگی بی هدف
تاکی خون توی رگ منه
تاکی روح تو این بدنه
تاکی نرسیدم به جواب سوال
تاکی میگذره جمعهامون به انتظار
تاکی ختم خوشیهامون به شکل بد
تاکی پایان بی کسیها نقطه سر خط
بهرام :
یه خیابونه میدونی بهت رحم نداره پس
یه جونه از این زندگی سهم نداره پس
از بس سوارتن منت رو دوشته
تا وقتی خط صاف میکشن رو نوار قلب
دفتر نقاشی بچگی هام نداره نقشی
جز ابرو بارونو,طوفان با آدمای وحشی
جرم من چیه چون که سریحه حرفم
دوست داری مجازاتم کنین از طریق مرگم
خدا بدون تو شاهدی منم شاعرم
مخلوقاتت تو این دنیا پی حفظ ظاهرن
جناب سربان جرمم چیه؟ که نداره امکان
پشتم گرم باشه به جایی جز میله ی زندان
تحت تأثیری با اراده ى مرگبار حرفم
تو هم مثل من جنازه ى در حال حرکت
حرفام سوز داره ها بسوز چون منم سوختم
وصلهاى بی ربط اونا پشت سرم دوختن
بزار رک بگم تو دنیامون دوچیز هست
یکی خداوندو یکی هم حیوونهای پست
دیگه بسه نمیخوام بحث مذهبی کنم
پس یه قلم به کاغذ یه مشت مذهبی دورم
حرفی دارم بخاطرش راه دلم بسته شده
قلب کسى نمیزنه واست غیر از قلب خودت
اینجا وحشیترن از زمان فرعون
خوش اومدی به نیویورک جهان سوم
کروس:
تاکی حسرت عمری که رفت
تاکی این زندگی بی هدف
تاکی خون توی رگ منه
تاکی روح تو این بدن منه
تاکی نرسیدم به جواب سوال
تاکی میگذره جمعهامون به انتظار
تاکی ختم خوشیهامون به شکل بد
تاکی پایان بی کسیها نقطه سر خط