[قسمت یک | مرژاک]
دنیای کسشری شده
شیکم رفته تو و مخ پریوده
هر طرف یکی داره سرفه میکنه
خوبا تنها میزنن چون مُخبری مُده
وقتی جیبت خالیه
هیشکی مفت تو صورتت تُف نمیکنه
وقتی جیبتم پُره
همون صمیمیتره دلتو سفره میکنه
دیگه نمیشه فهمید
کی مُفتبَره و کی مشتری شده
گشنه نگاه به جُرم نمیکنه
گلو کاسب و جلو حُجره میجوئه
چه جوری بفهمم حق کدومه وقتی
هرکی یه وری داره سُجده میکنه
دهنشون دنبال فُرجه میدوئه
همه دوس دارن نصیحت کنن
ولی هیچکدومشون منو کوک نمیکنه
میگن تمرکز و رو هدفت بذار
من که هر وری کلید کردم قفله بیخوده
ولی، مرد اونیه که
دستشو بیدلیل مشت نمیکنه
حالا هرچقدرم عقدهای شده
گشنه میخوابه ولی فحش نمیخوره
مَرد؛ نونشو از عرضه میخوره
[همخوان | مرژاک]
دنیای کسشری شده
هیچجوره شل نمیکنه
دنیای کسشری شده
هیچجوره شل نمیکنه
ولی وقتی که حریفت و بشناسی
توپت و هر وری هل بِدی گُله
[قسمت دو | موئر]
هی تصویر بیرمق تو آینه
حالت چطوره؟
هی چشِ خیره تو جاده به لاینه
بگو بینم باکت که پُره ها؟
کجا داری میری عوضی، کلهخراب
تو فازت که نوله، افکارت که خُله
سردرگمی دور دایره میچرخی
کارِت که فوله
روزا میسوزن؛ سر نخ فردا
تو دستاته ولی بیسوزن
نفس و غریضهت چجوری دارن
هم میبُرن، میدوزن، تنت میکنن
بَه؛ چه خوشتیپی، دستاتم میبوسن
سگشون شو فقط
به چپته که، الباقی میسوزن
فردا همهشون سلاخی دیروزن
یادت میره، مث همونا که یادشون رفت تو رو
یادت میره، عوضی گوه بزن تو حالشون، بعد برو
بذار خاطره بد شه
بذار قایقت توی حادثه غرق شه
تو این دوره زمونه که دیدی رابطه کشکه
ولی نه، اینا همه حاصل خشمه
تهش حال من بد شه
پس وجدان چی میشه؟
من که نیستم بیریشه
هرچی شل میکنی یارو بیشتر سیریشه
فرو میکنه و با یه نیشخند میپیچه
چند چندم؟
نمیتونم بازنده باشم وقتی اَ درونم جنگندهام
پاره پوره میکنم و شرمندهام
چون هر روز سنگینتر میشه پروندهام
و غرق، میشم و دیگه زنجیره ول میشه از لنگرم
دور میشم از منظرهام
فیریکا هم ور نمیدارن دست از سرم
آدما مترسکن از بس مسخرهان
بد سفرن و از قصدن عنترن
حیوون شرف داره اَ پَست، پَستترن
لفظن فقط، مغزا فلج
شهرو نگاه کن کصکِشی مُده
گاو و گوسفندای عقدهای پُره
نمیشه کشید کنار هُل بدی فُله
فقط تیم مائه سمتِ قله میدوئه
وقتی پا کامنت پُر فحش بیخوده
قلمم رو کاغذ تُف به کی کنه؟
غیر این روزگار بیهمه چیز
که خیلی وقته دیگه کسشری شده
[قسمت سه | مرژاک]
دنیای کسشری شده
ولی هنوز زوده خسته بشم
من خوراکم کارای سخته
نگو چرا ورس و کورس و رو یه وزن نوشتم
یه روز منو میشناسه کل ایران
دارم به سمت قله میام
دنیا شومه، منم جغد سیاهم
برا همین شروع میشه روزم از دلِ شب
زندگی خوب فعلا دکوره
ولی مهم نی جیبت خالیه
مهم اینه که کله پُره
نذار کمبودا دستاتو ببنده دورت
یا فکرت و شکنجه کنه
دنیا نه قانون، نه منطقی داره
بَرنده هیچوقت کم نمیاره
پس بازی رو بچرخون به نفع خودت
این حرفا رو با خودم تکرار میکنم
دیگه رَد دادم مثِ جف هاردی کلا
تو تو فکرته منو خاک کنی
ولی تا به خودت بیای یه چهل راندی بُردم
میخوام فرصتا از دست نرن
نمیفته اَ دستم قلم
بگو واسه این کار ساخته شدم
پَ اگه بازیو نبرم اَ سگ کمترم
[همخوان | مرژاک]
دنیای کسشری شده
هیچجوره شل نمیکنه
دنیای کسشری شده
هیچجوره شل نمیکنه
ولی وقتی که حریفت و بشناسی
توپت و هر وری هل بِدی گُله