[همخوان]
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
چهار صبح چارلی باز
داری توو جیبت ای
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
نفست مثه راز
حبس توو سینه ای
[قسمت یک - جیدال]
میسازه امشب منو میسازه بم بدنش
دوست داره پسر بدو حتی اگه ببرنش
نشون بده بم خطرو با سر برم به طرفش
مثه خودم گنگستره یه کُلت کمه به کمرش
نیس این قصه راست ، تنش سبزه اسکناس
میخواد درست کنه منو با اینکه اشتباست
تنش یکه مثه آس دو تا شیشه بشه تاس
قماره بازی با جی ولی اون از اون وزه هاس
کفشاش نیستش دیگه پاشو درآوردش اون لباسو
از پشت میبنده موهاشو بازم پیش من تا صبح
میخوام خنده رو لباشو آره خوب بلدم راشو
اگه گم بشه قلب اون فقط من بلدم جاشو
[همخوان]
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
چهار صبح چارلی باز
داری توو جیبت ای
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
نفست مثه راز
حبس توو سینه ای
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
چهار صبح چارلی باز
داری توو جیبت ای
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
نفست مثه راز
حبس توو سینه ای
[قسمت دو - عرفان]
تله و دامه میدونم فردا باهامه
چون تازه سر شامه و دستش روی پاهامه
طبقه چندیم؟ میدونیم که بالا
با کی دست تو دسته؟ میدونی که با مائه
اینا لفظشو میان، من میبرمت دور دنیا
زندگی من اونکه واسه اینا رویاست
پشت فرمون کالیفرنیا
لندن و پاریس رم یا
تولوم ماربیا
میاد چارلی از کلمبیا
این بالا بغلم توی جی فایوی
لانجره ژیوانشی
خط قد دیوار چین
لیمو لبش تو لیوان جین
بام وا کن سنگاتو
لاین کن سنگارو
چشم ندران ببینن من تنها رو
فکر کن حالا من همراه تو
[همخوان]
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
چهار صبح چارلی باز
داری توو جیبت ای
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
نفست مثه راز
حبس توو سینه ای
[قسمت سه - سیمپسون]
دوستات دنبالمونن پیچ دادم جاده رو سمت خونم
پلیسا میخوان حتی یه خط خونمو
پا رو گاز میریم یه جا که دورم
میکشی دست رو منو میمونی تش خونمو
میمونیم لش رو همو میگیری دست رو همو
فردا رو ابرا مسافر این شهرا
لیوانو بردار بریز نمونه حرفات
سنگیه پلکام عطرت مونده روم انگار
میرم با فکرام میبینمتم تهران
[همخوان]
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
چهار صبح چارلی باز
داری توو جیبت ای
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
نفست مثه راز
حبس توو سینه ای