؛{همخوان: پایا و سوگند}؛
سرده باد خونه
گرمه تابستونش
اما من از خونه خیلی دورمو
لحظه های خوبش
همه مایع دوده
معلومه از چشای خونت
سیگارا نصفه خاموشن
تو لیوان قهوه های مونده
؛{قسمت ۱: تهم}؛
اینجا خونمه
درو وا می کنم تا که بیاین تو همه
تاریکه نور کمه
دمش مثه گورکنن
همخونه هام رو لجن
جهنمه تو لجن
رو همن
خوب بده وضعیتشون
اما نگران نباش بیا باز سر قرار
اینجاس آخرش لباسه رو در آر
و اِلا
داری چیکار اینجا؟
بیکاری
میدونی ما بیداریم؟! میدونی ما چی داریم؟
ویتامین؟
نه چراغ روشن نیست
چشمامون اما پشت شیشه ست
شبا شمع همه جا روشن
رو مبل نشیمن لم
دادیم
و
تلف میشه مفت انرژی وقت
که من قفل یه ریفم
بگم جمله جنبشی بیرحمم
که هنوز بعضی همخونه هام انگار بد خواهامن
ناراحتن از رابطه ی هنرها با من
میگن سرصدا نکن
سبب هیجان نشو
همشون ساکنن
سالاست و نمیدن اجارشو
خنسه نه
طلسمه یا که نه گرفته گند
از اتاق خوابم تا پذیرایی هوا کدره
همیشه کرخه تن و تا که بره وقت
بد را بده به دلت پس
بیرون این خونه خبری نیست
بمون ببریمش لول بعد
؛{همخوان: سوگند}؛
سرده باد خونه
گرمه تابستونش
اما من از خونه خیلی دورمو
لحظه های خوبش
همه مایع دوده
معلومه از چشای خونت
سیگارا نصفه خاموشن
تو لیوان قهوه های مونده
؛{پس همخوان: سوگند}؛
من یه جای خوبه مغزم
من یه جای دورِ مغزم
من یهه جای خوبه مغزم
من یه جای دورِ مغزم
؛{قسمت ۲: پایا}؛
دندون از بس رو هم میسابم میپوسم
سردخونه ست پسر خونه ات
مرده نیستن اما فوقش سر تو برف بچرخونن
برن تو هم شه عن تو عن
تلخ بود طعمش سخت بود هضمش
سردخوندم خون سرد موندم موندم رو یخ بودم
جونم به لب اومد پس رنجورم
تیرو تخته بدجورن
چشا به فک که فاجعه است
فرهنگیش گایِ جو، خواریدس
خارج رفتش راضی تر از زامبی اس
چون پا میدن بش حاجی بد
عارضن که لاشین
پایه ان به گا میرن
مجنون رسما دیوونه است و
لیلی هم که راضیه اس
بچه ها سفالین
مادراشون کوزه ان
شوهر ها تو خاک رس پی واژن میگن کو زن
بنگ تو پر منظورم
تیر تو پر مک بوکم
پیر رو دس چسبوندم
چی رو ز، بونم دی
روز پری
روز همین
جور غریب
موندم هیچیم رو زمین
بند رو هم
نمیشه مثه
موزه اس اینجا
هر سوجس بزنی میبینی
هست سوژه اش یه رپ خون هست که
ترسو کرده تر صورت
هست گونه اش سرخ
از خونش چون رفت
اون رپ معشوقش بود
بعد اونقدرم
خون اومد
به جا اشک از گونش
؛{همخوان: سوگند}؛
سرده باد خونه
گرمه تابستونش
اما من از خونه خیلی دورمو
لحظه های خوبش
همه مایع دوده
معلومه از چشای خونت
سیگارا نصفه خاموشن
تو لیوان قهوه های مونده
؛{پس همخوان: سوگند}؛
من یه جای خوبه مغزم
مغز یه جای دور
من یه جای دورِ مغزم
مغز یه جای خوب